خونه خالی
۷:۰۵ ب٫ظ ۲۵-۰۱-۱۴۰۳
نه خندهای تو خونه، نه صفایی
بد دورهای شده ننه، خدایی!
تو این دوره زمونه، مادر پدر
با بچهشون کلی دارن دردسر
دنبال یه فرصتن استثنایی
که بچه رو بپیچونن دوتایی
حال و هوا عوض کنن مختصر
تا سر کوچهشون برن یه سفر
یا میخونن اون درسای کذایی
دوباره از اول ابتدایی
بچه که تنها باشه صد البته
همبازیشم رایانه و تبلته
هجمههای مجازیام زیاده
سنگر طفلی نیمکتای شاده
تربیتش میکنه کامپیوتر
الگوش میشن قهرمانای کانتر
پدر مادر کلاسشون به اینه
بچه از این به اون کلاس بشینه
میگن فداش بشم داره هزار آرتز
میخواد بشه هیئت علمی هاگوارتز
طفلکی اون که یه دونه دختره
بهونهگیری میکنه یکسره
رو میکنه با التماس به مادر
تو رو خدا بخر واسم یه خواهر
مامان میگه: بچه نمیری از رو؟
تازه خریدی گربهی پشمالو
ببین چقد عروسکه تو خونه
جایی واسه آبجی مگه میمونه؟
خلاصه از بچهی طفلی اصرار
از پدر و مادر خسته انکار
تک بچههاشون روز و شب نذاشتن
اینجوریه، سخته یه دونه داشتن
مادری که یه دونه بچه داره
هر روز داره یه دردسر دوباره
بعدم میگه بچه چی چیه بابا؟
راس میگه خب! نداره که سه چار تا
براشون این بچه بزرگ نمیشه
فک میکنن کوچولوئه همیشه
زمان خواستگاری به صبیه
بابا میگه؛ بگو قسطنطنیه
خانوم شده، تو کَتشون نمیره
بیس سالشه، بادگلوشو میگیره
میذاره این دختر خوب و نجیب
تنبلای سه انگشتی و تو جیب
آخرشم به جای آبجی داداش
با هوش مصنوعیه درد دلاش
آره ننه بچه یه دلگرمیه
اولیش اما واسه دسگرمیه
چند سال بعد یه عده پیر و پاتال
خونهی سالمندان و کردن اشغال
اون موقع اون مامانی و بابایی
تازه میفهمن چه بده تنهایی
ثبت ديدگاه