مصاحبه با حسین شاهمرادی
دوست روشنفکرمان معتقد بود مدیران فاسد، سرانه مطالعه کشور را خرج جاهای دیگر میکنند!
۲:۴۶ ب٫ظ ۲۷-۰۸-۱۳۹۹
زندگی حرفهای حسین شاهمرادی از مرکز تخصصی تبلیغ و ترویج کتاب تا مدیریت سالن یاس در نمایشگاه کتاب، تا مدیریت دفتر روابطعمومی و امور بینالملل مجمع ناشران انقلاب اسلامی، تا الان که مدیر جوان انتشارات امیرکبیر است، با کتاب در هم تنیده بوده و هست. مصاحبه با یک اهل کتاب واقعی و بدون ادا، خودش به تنهایی کیف دارد، چه برسد به اینکه مصاحبه شونده روی ادب و ادبیات هم غیرت داشته و متن مصاحبهاش نیازی به ویرایش نداشته باشد و این کیف آدم را کوکتر میکند.
از گفتوگو با کسی که کتاب و کتابخوانی را خوب میفهمد نمیشود گذشت و حالا که در روزهای هفتهای به نام کتاب هم هستیم چه بهتر. همانطور که در ادامه میبینید، «سایت راه راه» هم از این فرصت خوب، نگذشته است:
عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما.
سلام بر شما.
آقایه شاهمرادی چ خبرازدنیایه کتاب و کتابخانها و بی ثوادیها ؟
این نوع نوشتن برای شما شوخیه؛ ولی برای یه عدۀ زیادی خاطره است. خاطره هم که نه، کار هر روزشونه. گاهی توی فضای مجازی آدم به این نوع نوشتهها که برمیخوره، فقط میتونه زل بزنه توی دوربین. کار دیگهای نمیشه کرد.
آقای دکتر استاد دانشگاهی که چند کتاب نوشته، مشکل هکسره داره. تازه این مهم نیست. مهم اینه که بعد که بهش میگی، میگه مگه مشکلش چیه؟ و تو باید نیم ساعت براش توضیح بدی که اشکالش چیه. لذا ما بدنمون عادت کرده.
اگه از املایه کلمههایه بالا به اندازهیه کافی حرس خوردین بریم سوال بعدی؟
هشتگ، سکوت وحدتبخش. بریم سؤال بعدی.
رایجشدن هکسره تقصر کیه؟
تقصیر خیلیها، مهمترینهاش: صداوسیما و آموزش و پرورش و آموزش عالی.
این آمارهای سرانۀ مطالعۀ کمتر از دو دقیقۀ مردم ایران که تو فضای مجازی پخش میشه و ما رو اینقدر عقبمونده نشون میده، جریانش چیه؟ صحت داره؟
کلاً یه قاعدهای وجود داره: هر چیزی در خارج وجود داره یا مال خارجه، خوبه و هر چیزی توی ایرانه یا مال ایرانه، بده. جنس خارجی خوبه، جنس ایرانی فاجعه است. فرهنگ خارج فرهنگ متعالی و بینقصیه، فرهنگ ایرانی اساساً فرهنگ نیست. انسان خارجی تجسد فرهنگه، انسان ایرانی رو اصلاً حرفش رو نزن و الخ.
البته این هم مهمه که بدونید هرجایی «خارج» حساب نمیشه. مثلاً افغانستان با اینکه یه کشور دیگه است، خارج نیست. عراق خارج نیست. حتی مثلاً پاراگوئه هم بهزور خارجه؛ چون خیلی دوره. خارج فقط فرانسه و آلمان و آمریکا و اروپا و اینهاست. مثلاً یه نفر میره هند، نمیگن رفته خارج، میگن رفته هند؛ ولی یکی که میره اروپا، میگن رفته خارج.
لذا «خارج» کلاً امر مقدس و ستایششدهایه و مثلاً یه نفر که خارج درس خونده، فارغ از اینکه چی خونده و کجا خونده، قاعدتاً از همه بیشتر میفهمه. یا مثلاً الآن داره کمکم متداول میشه که میخوان بگن فلان شرکت خیلی خوب و حرفهایه، میگن مدیر یا مشاور خارجی داره. پس حفظ احترام «خارج» و معرفت به جایگاه والا و قدر و قیمتِ اون، بر همگان واجب است.
حالا یکی از این چیزهایی که خارجیش خوبه، فرهنگ مطالعه است. فارغ از اینکه سرانۀ مطالعه در کشور ما واقعاً چقدره و با چه سنجههایی محاسبه میشه، ما «باید» بگیم که وضعمون خیلی خرابه. چرا «باید»؟ چون باکلاسه. چون نشون میده که ما با عوامالناس بیسواد فرق داریم. اساساً نمیشه شما انسان فهیمی باشی و بگی که «خارج» از ما بهتر نیست. هرچی هم اختلاف با خارج رو بیشتر نشون بدی، انسان روشنفکرتری هستی.
لذا توصیۀ من به شما اینه که دنبال این نباشید که سرانۀ مطالعه چقدره. هر وقت، از همین الآن تا هر وقت زندهاید، اگه کسی بحث سرانۀ مطالعه را پیش کشید، قبل از اونکه بخواد حرفی بزنه، بگید «ما ایرانیها که اساساً فهم کتابخوندن نداریم!» البته ممکنه اون روزی که شما این جمله را دارید میگید، سرانۀ واقعی مطالعه در کشور ما خیلی بیشتر از بعضی کشورهای خارج هم باشه. اما مهم نیست. ما نباید از موضعمون کوتاه بیایم.
یک بندهخدایی از همین افراد، که دانشجوی فوقلیسانس علوم سیاسی هم بود، «کاملاً جدی» (تکرار میکنم: کاملاً جدی) به من میگفت وضع مطالعه در کشور ما خیلی خرابه. چرا؟ چون در مملکت ما مدیران فاسد، سرانۀ مطالعه را خرج جاهای دیگر میکنند. این هم حرفی است.
مردم کتاب نخوندن و کتاب گرون شد یا کتاب گرون شد و مردم کتاب نخوندن؟
قطعاً قیمت کتاب در میزان کتابخوانی مردم مؤثره؛ اما متغیر اصلی نیست. کتابخونها حتی اگه کتاب گرون بشه، باز هم کتابخونیشون رو کنار نمیگذارن. مثلاً یه فرد کتابخون نمیگه «ای بابا! کتاب گرون شد! پس دیگه کتاب نخونیم!» میزان مراجعه به کتابخانههای عمومی نشون میده که قیمت کتاب، نقش اصلی را در کتابخوانی یا کتابنخوانی مردم، بازی نمیکنه.
مشکل کتابنخوندن ما به نظر من بیشتر ناشی از نبود تبلیغ و کمبود دسترسی است. اقتصاد کتاب اجازۀ تبلیغ کتاب در رسانههای همهگیر مثل صداوسیما رو نمیده و خود صداوسیما هم میلش به آلیس و چیتوز و گاج و قلمچی و ایرانسل و اینهاست و خیلی سخت برای «تبلیغ» کتاب مایه میذاره. البته یه طرحهای رایگانی هم در تلویزیون هست که با نبودش خیلی فرقی نمیکنه.
این که کتابها دارند موبایلی و صوتی میشن خوبه یا بد؟ اگه روزی برسه که هیچ کتابی روی کاغذ چاپ نشه چی میشه؟
پیشبینی من اینه که زمین روزی را نخواهد دید که کتاب کاغذی جمع شده باشه. این از این! به همین قاطعیت!
اما کتابهای الکترونیک و صوتی و… قطعاً چیزهای خوبیان و برای مخاطبان خودشون دلپذیرند. بعضیها اصلاً نمیتونن روی گوشی یا دستگاههای کتابخوان کتاب بخونن؛ اما بعضی هم هستند که ذائقهشون با کتاب الکترونیک و صوتی و… همخوانتره.
همۀ کتابهای انتشارات خودتون رو میخونید؟
خیر. انتشارات ما چند هزار عنوان کتاب داره. من سالی بیشتر از چهلپنجاه عنوان کتاب نمیتونم بخونم معمولاً. اگه همۀ وقتم رو هم بذارم، شما هم بیاین کمکم، چند تا از رفقاتون هم بیان کمک، شاید یک سال طول بکشه همهشون رو بخونیم.
چند تا از این چهل پنجاه تا از انتشارات خودتون هست؟
متفاوته واقعاً. نمیشه گفت.
اگر نویسنده بودید با انتشارات امیرکبیر کار میکردید؟
سؤال درستترش اینه که: «اگه نویسنده بودید، در سطحی بودید که انتشارات امیرکبیر با شما کار کنه یا نه؟»
انتشارات امیرکبیر خاطرۀ مشترک نسل ما و نسل پدران ما و نسل فرزندان ماست. کمتر نشری را پیدا میکنید که چند نسل با کتابهاش خاطره داشته باشند.
روزی چند ساعت مطالعه دارید؟
اولاً که «مطالعهداشتن» گرتهبرداری است. ما مطالعه «نداریم»، مطالعه «میکنیم». پس باید بگید: «روزی چند ساعت مطالعه میکنید؟» و اما بعد..
اقبال من این بود که در دوران کودکی ما، هم حضرت پدر و هم حضرت مادر(حفظهمالله) هر دو کتابخوان بودند و کتابخواندن یکی از تفریحهای ما بود و یکی از دعواهای رایج ما دعوا بر سر کتاب بود. یادمه پدرم یک دورۀ ششجلدی کتاب «به من بگو چرا» خریده بودند و حضرت برادر به حکم پسر بزرگ بودن و زور داشتن، کتابها رو مصادره کرده بود و ما چند دعوای خونین بر سر این کتابها کردیم که در نهایت به حکم حضرت پدر، کمد حضرت برادر فک پلمپ شد و چون خانوادۀ ما شش نفر بود، نفری یک جلد صاحب شدیم. جلد شش مال من شد. کتابها در کتابخانه قرار گرفت و همه میتوانستند همۀ کتابها را بخوانند؛ اما فقط مالک یکی از آنها بودند. آن داستان ادامه داشت و هنوز مبتلا به کتابیم.
بَنای شخصیم اینه که روزانه حداقل یک ساعت مطالعه کنیم که خب به اقتضای کار و سرشلوغی و…، گاهی کم و زیاد هم میشود.
بین کتاب و پیتزا خودتون کدوم رو انتخاب میکنید؟
این سؤال برای من سؤال خوبی نیست؛ چون بین کتاب و هرچی، انتخاب من کتابه و بین هرچی و پیتزا، انتخاب من هرچیه. بین غذاها، پیتزا برای من مثل نامزد حزب سبز در انتخابات آمریکا است. هست؛ ولی خب جذابیتی نداره. ترغیبکننده نیست.
اصلا این مقایسه بین قیمت کتاب و پیتزا درسته؟
وجه مقایسهش باید ببینیم چیه! شما تشریف میبرید پیتزافروشی، نیمساعت صرف خوردن پیتزا میکنید، چهلپنجاه هزار تومن میذارید روی میز و درحالی که یه خلال دندون از روی میز صندوقدار برمیدارید، با لبخند تشکر میکنید و با احساس رضایت، خارج میشید؛ اما همین خود شما میرید توی کتابفروشی، یه رمان برمیدارید، روش زده سی تومن، چهل تومن، پنجاه تومن. بلافاصله میپرسید چقدر تخفیف داره؟
خب برادر من! خواهر من! شما یک هفته قراره از این کتاب لذت ببرید، بعد هم بمونه براتون و به دیگران هم بدینش. چطور برای اون پیتزای نیمساعته چونه نمیزنید ولی برای کتاب میزنید؟ زشته خب! نکنید. از خارج یاد بگیرید.
دو کتاب رو نام ببرید که با پیتزا در رقابت باشن و همه بتونن از پیتزا بگذرند به خاطرشون.
کتاب رو نمیشه همینطوری و بدون درنظرگرفتن مخاطب پیشنهاد کرد؛ ولی اگه بخوام از کتابهای موردعلاقۀ خودم بگم، یه ایرانی و یه خارجی اسم میبرم: ایرانی، «بر جادههای آبی سرخِ» مرحوم نادر ابراهیمی و خارجی، «بینوایان» ویکتور هوگو.
اینها در رقابت با خیلی چیزها برندهن، پیتزا که شوخیه.
بهنظرتون اگه یه روز کتابها رو احتکار کنند، مردم به کتاب خریدن هجوم میبرن و کتابخون میشن؟
خیر. کتاب روغن و ماست و پنیر نیست که نیاز هرروزۀ مردم باشه. بله. اگه یه روزی کتاب رفت توی سبد خرید همیشگی خانوادهها، براش سر و دست هم میشکنند؛ ولی الآن نه.
بعد از اون داستانهای توزیع سبد کالا در دولت قبل که به اون شکل عجیب و غریب انجام شد، یه پیشنهادی که مطرح میشد این بود که برای ریشهکنکردن اعتیاد و بهبود وضعیت نشر کتاب، توزیع مواد مخدر رو بدن به دولت، بهجاش توزیع کتاب رو بدن به ساقیهای مواد مخدر.
فرامتن این شوخی اینه که «نیاز» به کتاب وجود نداره. «باور» بهش وجود داره؛ اما نیاز بهش وجود نداره. وقتی نیازش نباشه، براش سر و دست هم نمیشکنن.
چه سوالی دوست داشتید ازتون بپرسیم که نپرسیدیم؟
هیچی. سپاس.
از اینکه وقت گذاشتید و ما رو با پاسخهای پرمغزتون خرسند کردید متشکریم.
اگر کتاب رو احتکار می کردن مطمئن باشید مردم هر طور شده برای ذخیره روز مباداشون یکی گیر می آوردن و می خریدن?
وری گود
سلام. خیلی خوب و دلنشین بود
خدا قوت
سلام جالب بود?
سلام یه لینک از انتشارات امیرکبیر اینجا میذاشتید آواره نشیم