هی متکرمه العرفا فمن کان متکرمه
ذکر ترانه علیدوستی

آن بازی‌شناس بازیگر، آن پرده سینما را زیور، آن در حد لالیگا و یا حتی لیگ برتر، آن صاحب میمیکات زیر پوستی، آکتوره‌ی دوران، ترانه علیدوستی «یُدَبِّرُامیداتِها»
شهره شرق و غرب گیتی بود و در کشور ایران سلبریتی بود.

هر یک از ابدال و صاحبان کرامت را لقبی بود؛ پس عرفای زمانن به تعیین لقب وی بنشستند. کسی گفت: «هی سلطانه العرفا فمن کان سلطانه؛» دیگری گفت: «هی متکرمه العرفا فمن کان متکرمه.» ناگاه آکتوره به نعره درشت فرمود: «نیستم!» گفتند: «شما را نفی القاب از چه رو درافتاد؟» گفت: «برای من القاب می‌تراشید و منِ من را در برابر چشمم متکبر کنید و سگ نفس اماره بر اراداتم هار کنید اگر چه سگ فحش نباشد که فمن کان سلطانه یا فمن کان متکرمه! فمن نیستم!» و از همین روی وی را فمنیست همی‌خواند.

پیوسته خویشتن خویش را از درجه نیستی نیز حقیرتر انگاشتی و نفس را بر پای مجاهدت و ریاضت ذلیل کردی تا آن جای که روزی در مقام فمنیست نشسته بود و «می‌تو»گران را سرزنش همی کرد! روز دگرش دیدند با «می‌تو»گران بر سر میز. پرسیدندش: «این اجتماع چون بوَد؟» فرمود: «برق احوالات است که گهی بر طارم استوری خویش نشستیم و جاج را هزینه نباشد، پس بر اسب فمنیسم بتازیم و گاه چون هزینه باید، که خوب! تا پشت پای خود نبینیم!»

روزی به گام طی الارض خویش، بر احوالات مریدان در جمله‌ی عالم سیر ‌کردی؛ مریدی را دید کتب مختلفه در باب فلسفه و تمدن غرب و زن در مسیر توسعه همی‌خواند! پس جیغ بنفش برآورد که «چیست این؟» گفت: «خواهم چون شما به درک فمنیسم نایل آیم!» پس کتب مرید در استخر افکند و گفت: «حاشا و کلا که اینان تحریف رسانه‌ایست و معنای فمنیست را در پیج رسمی پروفسور سمیعی باید جست.» مرید که آتش جذبه ایشان را در خرمن ذات خویش شعله‌ور دید، در استخر پرید تا هم آتش خاموش گردد و خرمن ذاتش تاول نزند و هم کتب جلدی یکصدهزارتومان را از استخر بیرون کشد که آکتوره فرمود: «غرق باش که زنان را در این سرزمین جواز شنا نباشد.» لیک مرید به کرالی کتب بربود و از آب بیرون شد و گفت: «باشد!!»

در بیابان معرفت سرگشته بود که دسته طراران دید بر قافله معلمین تاخته؛ پس به خوان ایشان نشست و یک فصل بخورد و فصل دیگر بخورد و فصل سوم بخورد و خواست فصل چهارم خورد که مریدی بانگ برآورد: «بر سفره طرارانی.» از آن که وی را طاقت این مظلمت نبود، زار بگریست که: «آه مرا هیچ از این خبر نبود» و خواست آنچه برده، برآورد، ناگهان تایم مبارزت آغاز گشت و بر رینگ دفاع از حقوق خلق برآمد و قسم خورد که تا مرا عمر باقیست از رینگ مبارزت بیرون نخواهم شدن.

ثبت ديدگاه




عنوان