روایتهای نفتالی
زیرزمین، کشور جدید ما!
۱۰:۰۳ ق٫ظ ۱۱-۰۴-۱۴۰۴
نفتالی نفسنفسزنان در حالی که کنسرو لوبیایی که از شلومو دزدیده بود را باز میکرد، گفت: «خانوم، کجایی؟ الان شبه یا روزه؟ نهار بخوریم یا شام؟!»
لیئات با نگاهی سرزنشگر گفت: «روزِ ۹۰ام هست که این سوال مسخره رو میپرسی! حالا روز باشه، نکنه میخوای بری تو کابینه شرکت کنی؟! اون لوبیای لعنتی رو هم خوردی کنار من نشین! دزدی هم بلد نیستی؟ کنسرو ماهی بیار خب!»
شلومو با ریشی که احتمالاً سه نسل موش در آن زندگی کرده، فریاد زد:
«شب و روز چیه؟! من خودی و غیرخودی رو تشخیص نمیدم! اومدم به وایفای وصل شم، پیام سپاه اومد که تو هنوز زندهای شیطون؟!»
پیرزن همسایه که حالا رئیس شورای پناهگاه شده با فحش به بیبی گفت: «مردهشور اون گنبد آهنین رو ببرن که شده تابوت آهنین برای ما!»
نفتالی غر زد:
«نتانیاهو گفته بود اگر حمله بشه، در کمتر از ده دقیقه جواب میدیم… آرررره، لابد جواب دادیم که هی تاد میزنه تو سر خودش!»
صدای آژیر دوباره بلند شد. همه رفتند در وضعیت غلت پناهگاهی: یک چرخ، یک پتو، یک آخیش!
لیئات گفت: «مگه کوری مرد؟! شستت رفت تو چشم! بعد از سه ماه هنوز غلت زدن رو یاد نگرفتی؟! اصلاً چرا این آژیر کوفتی قطع نمیشه؟!»
شلومو جواب داد: «چون سامانههای اون آبکش بیصاحاب رو هک کردن! الان دیگه ما هر چی نفس میکشیم، تاد فکر میکنه حملهست، میزنه تو سر خودمون!»
تلویزیون پناهگاه که با برق اضطراری کار میکرد ناگهان روشن شد. مجری گفت: «در خبرها آمده است: اسرائیل دیگر وجود ندارد! سامانه گنبد آهنین دچار افسردگی شده و دیگر شلیک نمیکند! آخرین واحد ارتش هم جهت کار پارهوقت به عمان اعزام شده است! همچنین برخی شهروندان در پناهگاهها ماندهاند چون نمیدانند بیرون از پناهگاه جزو کدام کشور حساب میشود!»
نفتالی با تعجب گفت:
«یعنی چی؟ یعنی تموم شد؟ اسرائیل دیگه نیست؟»
پیرزن خندید:
«ننه! تموم شد. این پناهگاه الان خاک فلسطین آزاده. اگه خواستی بری بالا، باید ویزای فلسطین بگیری! البته برا همهمون بهتره تو اون بالا لوبیا رو بخوری!»
نگاه نفتالی به تلویزیون خشک شد وقتی که مجری گفت: «هماکنون نتانیاهو را مشاهده میکنید که از هواپیمای آمریکایی با پس گردنی پیاده میشود و ترامپ شخصاً او را به فلسطینیها تحویل میدهد».
ثبت ديدگاه