چمچاره
ز گهواره تا گور، لااقل یهبار لای جزوهتو باز کن
۱۱:۱۸ ق٫ظ ۰۵-۰۳-۱۴۰۱
با سلام خدمت شما مخاطبان گرامی، من دکتر زونکن عنّابی هستم، فارغالتحصیل رشتهی “دو روز انگاری دنیا” از دانشگاه lmnop؛ در خدمتتون هستم با بخش مشاورهی پیامکی؛ موضوع امروزمون “امتحانات” هست، هر سؤالی در این زمینه دارید بپرسید.
– اولین مخاطبمون گفته، ما از وقتی دانشجو شدیم، کلّاً همهچی مجازی بوده، حالا این ترم گفتن امتحانات حضوریه. خب طبیعتاً من هیچکدوم از همکلاسیهام رو از نزدیک نمیشناسم، حالا از اونجایی که مهمترین عامل تو تقلّب، آشنا بودن طرفین تقلّب هست، بگید که ما چجوری تقلّب کنیم؟
عزیزم به نظرم زور بیخود نزن؛ ما که کلاسامون از اول دبستان تا آخر دکترا کلّاً حضوری بود، از درسامون چیزی نمیفهمیدیم و طبیعتاً تقلّب هم که میکردیم، تقلّبمون اشتباه بود و چهارنفر دیگه رو هم بدبخت میکرد. بعد شما که از بیخ مجازی بودین، دیگه چی رو میخواید به هم برسونید؟ اصلاً مگه چیزی یاد گرفتید تو این دوسال؟ رها کن داداش.
– مخاطب بعدی پرسیدن که دکتر، برای تعطیلات بعد از امتحانات چه تفریحات سالمی پیشنهاد میدی؟ مشغول درس خوندن بودم، الان زمان استراحتمه، میخوام به تعطیلات فکر کنم که انگیزه بگیرم.
خیلی هم عالی. ببین رستوران و فستفودی که بهخاطر قیمت روغن و مرغ و اینا، یه جوری گرون شده که خود کارکناشون هم شب میرن نون و ماست میخورن، پس این هیچی. بستنی و آبیموه و کیک و اینجور چیزا هم که بهخاطر روغن و شیر و شکر گرون شده، اینم هیچی. کتاب که بهخاطر کاغذ قیمتش بالاست، اصلاً فکر نکن بهش. قطعاً واسهی دور دور هم که از پس پول بنزینش برنمیای. فیلم و سریال هم که اونقدر سرعت اینترنت پایینه که بخوای دانلود کنی تا آخر تابستون طول میکشه. به نظرم شما فعلاً استراحت رو ول کن، درست رو بخون که تعطیلات کوفتت نشه، واسه تفریح خدا بزرگه.
– عزیز دیگهای گفته، من فودبلاگرم، در طول سال اصلاً فرصت نمیکنم درس بخونم. حالا واسه امتحانات چی بخورم که ذهنم باز بشه و درس رو بفهمم؟
عزیزم شما فودبلاگرها دیگه ته همهچی رو درآوردین از بس خوردین. چیزی هم تو دنیا مونده که نخورده باشی؟ بشین چهار بشکه آبلیمو بخور، اون چیزهایی رو که تا الآن خوردی بشوره ببره، بلکه ذهنت باز بشه. البته به نظرم تو روی ذهن و درس و اینا خیلی حساب باز نکن. یه هفته هر رستورانی که میری، استادت رو هم با خودت ببر، دیگه بقیه رو بسپار به خدا و مرام و معرفت استادت. باز اینجوری شانست بیشتره.
– آخرین پیامکمون هم گفته سلام استاد عنّابی، من شوکتی هستم، شاگردتون. استاد امتحان امروز خیلی خوب بود، چه سوالات هوشمندانهای، آفرین واقعاً. فقط استاد یه رازی هست که باید بهتون بگم؛ من خرج خونوادهمو میدم. پدرم چندساله که تصادف کرده و همینطور بیحرکت یه گوشه افتاده. مادرم هم از بس برای مردم لباس دوخته، دیگه چشماش سو نداره. جهیزیهی خواهرم کلّاً به عهدهی منه. اجارهخونهمون ماههاست عقب افتاده و این ماه قطعاً آوارهی کوچهایم. خلاصه استاد ما خیلی بدبختیم، برای همین نشد درس شما رو خوب بخونیم. اگه میشه این ترم به من نمرهی قبولی رو بدین که مادرم سکته نکنه، قول میدم ترم بعد جبران کنم، ممنون.
بابا شوکتی تو چه کلّاشی هستی! لامصّب سه ترمه با همین روش ازم نمره گرفتی. دیروز تو استخر دانشگاه یه آقایی منو دید و شناخت و گفت که پسرش شاگردمه. پرسیدم کی؟ گفت شوکتی، یعنی تو. همونجا وسط استخر یهجوری شوکه شدم که بدنم از حرکت وایستاد، نزدیک بود غرق بشم. آخرش هم بابات منو تا خونه رسوند، اونم با ماشین لندکروزش. میخواستم به روت نیارم، ولی حالا که اینطور شد کاری میکنم تا ترم چهاردهم هم درس منو پاس نکنی.
مشاورهی این هفتهمون تموم شد. اعصابم خورد شد از دست این پسره، نمیدونید چه آبروریزی شد تو استخر. من برم یکم مدیتیشن کنم. تا هفتهی بعد خدانگهدار.
ثبت ديدگاه