سر پیری و معرکه‌گیری

خدا را شکر دیگر شاه هستی
جوان، جذاب، زیبا، ماه هستی
 
چه مادرمرد‌گی حال غریبی‌ست
چهل ساله و یا پنجاه هستی
 
ز‌جشن کوچکت ناگفته پیداست
گرفتار غمی جانکاه هستی
 
فروکردی به چشم رعیتت که
ز رنج فقرشان آگاه هستی
 
فراتر از نظر یا رای مردم
سزاوار مقام و جاه هستی
 
اگرچه آب و خاکت آب رفته
در عالم صاحب بنگاه هستی
 
که حتی این خبر را باوراندند
دموکرات و تجددخواه هستی
 
به‌جای گرگ وحشی‌، توی تصویر
چه ناز و خوشگلی، روباه هستی
 
غروب آفتابت حیف پیداست
همین حالا که شاهنشاه هستی

ثبت ديدگاه