گفتگوی لو رفتهی چند روز قبل از سفر بعدی رئیسجمهور به سازمان ملل
سفر جای آش
۱:۰۹ ب٫ظ ۰۲-۰۷-۱۴۰۳
– خوب این فهرست مهمونهای من.
+ اوه! چه خبرته؟ چه خبرته؟ اصلاً اینا کی هستن؟
– چندتاشون رو که عروسی من دعوت نکردیم حداقل بگیم باهامون بیان، یه جوری از دلشون دربیاد. چندتاشون هم دوستای دوران مهد کودک منن. دوتاشون هم از همکارای حسن هستن.
+ روحانی؟
-نه مجیدی. همون که شد دستیار اجرایی رئیس دفترتون دیگه. داماد قشنگتون!
+ آهان! خوب این آخری کیه؟
– آبدارچی نهاد ریاست جمهوریه. طفلی دیروز فهمید من دختر شمام برام نسکافه آورد. گفتم این بنده خدا رو هم با زن و بچهاش ببریم. گناه داره!
+ ای بابا! من هرچی میکشم از این دل رحمی توعه. اون روز هم گفتی ستاد انتخابات وزارت کشور خالیه، مسئولهای ثبتنام بیکار نشستن، بیا بریم ثبتنام کن. گناه دارن.
– بد کردم میخواستم سرتون گرم باشه، احساس تنهایی نکنین.
+ عوض این کارها برام زن میگرفتی، تنها نباشم.
– پدرِ من اون موقع شما بیکار بودی. کسی هم به مجرد بیکار زن نمیده. تازه صلاحیتت برای مجلس دوازدهم هم که رد شده بود. حالا بریم و برگردیم خودم واسه بابای پرزیدنتم آستین بالا میزنم.
+ لازم نکرده. برو لیست مهمونات رو ببند. فقط زیادی شلوغش نکن. جای خالی هم بذار. چند نفر معاون و آشپز و تدارکات هم باید بیانا. یه وقت جا کم نیاد.
– تا الان چند نفر شدن؟
+ ۱۸۳ نفر.
– بابا میگم به اشرف خانوم همسایه مامانبزرگ هم بگم، بیاد؟
+ اون برای چی؟
– هفته پیش یه کاسه آش رشته نذری برامون آورد. جای اون.
+ شکلات نداری بریزی تو ظرفش؟ حتماً باید بهش بگی بیاد تا جبران شه؟
– دیابتیه. شکلات براش حکم استرس برای رئیس سازمان ملل رو داره.
+ ای پدر بیامرز! حالا واسه من مثال دیپلماتیک میزنی! خیلی خوب بگو بیاد.
– آی قربون بابای رئیسجمهور دکترم بشم. ماچ.
ثبت ديدگاه