زنگ انشا
شربت خنک!
۱:۲۸ ب٫ظ ۲۵-۰۵-۱۳۹۵
بسمه تعالی
انشای من درباره ی بابایم است. او یک کشاورز ساده است و در روزهایی که به قول مادرم سگ را با کفگیر بزنی بیرون نمی رود، مجبور است برود سر زمین کشاورزی. توی زمین کشاورزی ما برنج است. برنج ها خیلی زیبا هستند. بابایم می گوید غذای برنج، زحمت کشاورز است. ولی من نمی دانم چرا بابایم این را می گوید. ما همیشه برای برنج هایمان کلی پِهِن (سرگین) گاو و گوسفند می آوریم و بعدش هم آن ها را از چشمه آب می دهیم ولی ما تا به حال ندیدم که بابایم به آن ها زحمت بدهد که بخورند.
سال گذشته برنج ها بابایم را خیلی اذیت کردند. برنج های بابایم خوب فروش نرفت. برای اینکه برنج خارجی بازار را پر کرده بود. بابایم می گوید مردم مال ما را که سگ تومن است ول می کنند و برنج سم زده ی ماکارونی شکل دیرهضم لامذهب خارجی را با خدا تومن می خرند. بابایم به خاطر برنج خارجی نتوانست قسط وام سه میلیونی خود را بدهد. بابایم بعد این قضیه چند وقتی خانه نبود و مادرم می گفت که بابا رفته است شربت خنک بخورد. هر چه پرسیدم چرا خب شربت خنک را نمی آورد تا با هم بخوریم، مادرم چیزی نگفت. عجب بابای تک خوری داریم ما!!!
بابایم بعد از آنکه از شربت خنک خوری آمد خانه خیلی سخت شروع کرد به کار. چند وقت پیش فهمیدم یک عده نتوانستند پول های قرضی خود را به بانک ها پس بدهند و تلویزیون هم آبرو برایشان نگذاشت و حتی با شکل هم قیافه شان را پخش کرد. اما نمی دانم چرا بابایم همراه مادرم هی به آنها فحش های بدآموزی دار می دهند. تازه آن ها موفق نشدند که شبیه بابای من شربت خنک بخورند. من تازه فهمیدم که چه قدر ریاضی ام ضعیف شده است چون وقتی خواستم مبلغ قرض و قوله شان را بشمارم سعی کردم سه تا سه تا جدا کنم ولی باز هم نشد که بخوانم و ولش کردم.
بابایم می گوید که آنها زحمت مملکت را خورده اند. این یکی را دیگر خداییش نمی دانم چه جوری خورده اند. و نمی دانم آیا آن ها هم مثل برنج هایمان با پِهِن (سرگین) گاو و گوسفند بزرگ شده اند. ولی حدس می زنم آنها هم مثل برنج پارسال بابایم فراموش بشوند، چون از آنجا که معلوم است خیلی زحمت خورده اند. ولی من همچنان برای آنها ناراحتم که ایکاش شبیه بابایم کمی هم شربت خنک بخورند، آقای معلم آخر شربت خنک در داغ تابستان خیلی می چسبد. انشای من تمام شد!
ثبت ديدگاه