مصاحبه اختصاصي محرمانه با جُنبنده ، سردسته دراويش گنابادي
شما قطب شمالید یا قطب جنوب؟
۱۰:۴۴ ق٫ظ ۰۲-۱۲-۱۳۹۶
فرصتی دست داد تا به خدمت جناب جُنبنده که خودشان را قطب دراویش گنابادی می دانند برسیم و فارغ از هیاهوی خیابان پاسداران – در باغ شخصی ایشان – چند جمله ای با ایشان هم کلام شویم. بد نیست بدانید که این گفت و گو به خواست ایشان کاملاً رازگونه است و اگر به کسی دادید تا بخواند، تأکید کنید که نفر بعدی را از رازگونه بودن متن این گفت و گو آگاه کند.
+ درود جناب تابنده و منت داریم که زمانی را به ما بذل کردید
– آره می دونم
+ در آغاز گفت و گو بفرمایید چرا شما را قطب می خوانند؟
– غلط می کنند با تو!
+ از چه سبب؟!!
– قطب سرده و من خیلی سرمایی ام… ته ته اش همین لواسون باشم!
+ عذرخواهم. پس شما را چه بخوانند؟
– فقیر
+ فقیر!! عمارت خیابان پاسداران و ویلای لواسان و خانه لوزان و…
– انگار دلت اتوبوس میخاد؟!
+ سپاسگزارم استاد، با خودروی شخصی، من آمده ام.
– های های… من آمده ام…
+ از شما بدوره…
– ثلااااااااث…
+ سرگین یوزپلنگ ایرانی خوردم. عفو بفرمایید
– دفعه آخرت باشه
+ خوانندگان ما بسیار دوست می دارند که بدانند چه کنند تا در جرگه فقرای شما دربیایند؟
– دختر یا پسر؟
+ مگر تفاوتی دارد؟
– تفاوت که داره ولی این رادیوتو خاموش کن تا بگم
+ صدالبته این رکوردر است.
– با اتوبوس که از روت رد شدم می فهمی این چی است!
+ بگذریم. در اینجا یک منقل و دوماشه و یک پیپ می بینم. آیا اینها از لوازم فقیرشدن است یا کاربرد دیگری دارند؟
– اصلاً فقیران من بدون اینها فقیر نیستند. این هم پیپ نیست بچه جون
+ نقطه نگاه شما در باب سرقت خودرو چیست و چرا؟
– همه خودروها مال این فقیره. همه فقرا هم مال هستن. مال من! پس سرقتی که تو میگی غلط فاحشه و مگه این رادیتوتو خاموش نکنی… من می دونم و تو مزدور خوار…
+ چرا فحش میدی حالا؟
– منظورم جیره خوار بود
+ شنیدیم که برخی فقرای شما خیابان را بسته و جلوی کلانتری نشسته و آزادی دزدی را خواسته اند؟
– باز که گفتی دزد…!
+ عذرخواهم، بردارنده خودروی دیگران!
– خُب برادرشون بوده گفتن پسش بدین دیگه
+ بعد پاسخ کلانتری چه بوده؟
– نمی دونم ولی یه چیزایی درباره مزاحم مردم نشدن و امنیت و مال مردم و اینا می گفتن که یه دفعه رد شد.
+ با موبایل سخن می گفتید که قطع شد؟ یا در خواست گفت و گو را رد کردید؟
– نه بیشعور… یکی از فقرا با اتوبوس از روشون رد شد!
+ !!!!!!!!!؟
– چرا مثل بُز به آخورش به من نگا می کنی؟
+ بعدش چی شد؟
– هیچی دیگه… کلانتریشون غیرقانونی بود! به فقرا گفتیم اونقدر از روشون رد بشن تا برادرمون آزاد بشه.
+ مگر می شود کلانتری را غیرقانونی دانست؟
– اوهوووووی… فقیر! بیا اینو ببر با چماقایی که خار داره اونقدر بزن تو سرش تا بفهمه کلانتری قانونیه یا غیرقانونی…
+ …
– تو چیکار می کنی؟
+ من… مممممن عککککاسسسسسممم… مُمممممممممرریدم… فقیییییررررررممم… فدای سبیلای رو نافتون بزارید برم من زن و بچه دارم.
– کاریت ندارم که. یه عکس با نتانیاهو دارم کنار استخر… ببین! همون نزدیکای حیفا! ببین می تونی این ضعیفه هارو حذف کنی؟ می خوام بزنم روی دیفار اتاقم. فقرا ببینن هویییی بکشن…
بسیارعالی ولی کم نمک