شنای قورباغه در حوضچه وسط حیاط
نگاهی به کتاب طنز «چگونه با پدرت آشنا شدم؟» اثر مونا زارع
۱:۰۳ ب٫ظ ۲۴-۱۲-۱۴۰۰
«چگونه با پدرت آشنا شدم؟» سوالی که پاسخ به آن منجر به نگارش ۲۶ نامه شد و آنقدر طولانی شد که مونا زارع تصمیم گرفت که این نامهها را در قالب یک کتاب در نشر چشمه به چاپ برساند.
این کتاب طنز، روایت گر ماجراهای دختری است که تلاش میکند یک نفر را برای ازدواج پیدا کند. برای او مهم نیست که همسر پاسخگوی تلفن گویای شهرداری شود یا پسری که روی تخم بزرگی نشسته است و ادعا میکند که این تخم اژدهاست؛ برای او فقط ازدواج مهم است. مونا زارع، در هر نامه ماجرای تلاش شخصیت دختر داستان برای ازدواج با یک پسر عجیب و غریب را روایت میکند. تلاشی که هر بار ناموفق است و مخاطب میخواهد بداند در نهایت این زن چگونه و با چه کسی ازدواج میکند؟
در این نوشتار تلاش میکنم در این رابطه بنویسم که آیا «چگونه با پدرت آشنا شدم؟» طنز موفقی است؟ مونا زارع توانسته است به هدف خود در این کتاب برسد؟
طنز دغدغه مند؟! نه مرسی!
در کتاب «چگونه با پدرت آشنا شدم؟» توقع یک طنز دغدغه مند را نداشته باشید. یعنی قرار نیست در این کتاب، نقدهای طنز آمیز اجتماعی بخوانید؛ شاید بتوان ادعا کرد که این کتاب، طنزی بی دغدغه است. هرچند که در برخی از داستانهای این کتاب اشارههای نقدآمیزی به برخی از رفتارها یا شخصیتهای جامعه وارد میشود؛ مثلا در قسمت پانزدهم این کتاب، شخصیت مردی توصیف میشود که وکیل است و ادعای حمایت از حقوق زنان را دارد و شعار مظلومیت زنان را سر میدهد؛ اما به عمل که میرسد او را شخصیتی مردسالار میبینیم که هیچ حقی برای زن قائل نیست. هرچند حجم طنزهای منتقدانه کتاب، بسیار کم است اما به سادگی متوجه میشویم که همین بخشها، کیفیت بالاتری نسبت به داستانهای دیگر دارد.
«چگونه با پدرت آشنا شدم؟» میخنداند؟
البته این نکته کاملا روشن است که نویسنده تلاشی برای خلق یک طنز دغدغه مند نداشته و هدف این کتاب نیز، چنین نیست. بنابراین هرچند این ویژگی را میتوان به عنوان نقدی بر این کتاب وارد دانست، اما بهتر است هدف اصلی نویسنده، یعنی خلق اثری خندهدار و بامزه مورد بررسی قرار گیرد. میخواهیم به این سوال پاسخ دهیم که آیا کتاب «چگونه با پدرت آشنا شدم؟» کتاب خندهدار و بامزه ای است؟
جسارت در انتخاب سوژه یا اسهال و یبوست؟
برای پاسخ به این سوال که آیا طنز مونا زارع در این کتاب، طنز خنده داری است یا نه، باید ابتدا در مورد سوژه کتاب گفتگو کنیم. و ببینیم سوژه، از لحاظ خلاقیت و بامزگی چه نمرهای به دست میآورد. یکبار دیگر سوژه کتاب را مرور میکنیم. دختری که به دنبال پسری برای ازدواج است؛ به هیچ دلیل منطقی. سوژههای ازدواج، معمولا کم خطرترین سوژه، برای طنزنویسی هستند که شوخیها یا به عبارت بهتر فکاهیهای دم دستی را به وجود میآورند. سوژهی ازدواج و اختلافهای خانوادگی این روزها سوژههایی کهنه برای طنزنویسی محسوب میشوند و تنها میتوان اثری از آن را در طنزهای رادیویی – که امکان شوخیهای سیاسی یا نقدهای جدی اجتماعی ندارند- پیدا کرد. در حالی که حوزه نشر و کتاب، محدودیتهای صداوسیما را ندارد، این سوال مطرح میشود که چرا نشر چشمه که به عنوان مجموعهای روشنفکری در حوزه کتاب شناخته میشود، سراغ چنین سوژه پیش پاافتادهای رفته است؟ البته درست است که عدم محدودیت حوزه نشر، به انتخاب سوژه در این کتاب کمکی نکرده است، اما در عوض دست نویسنده را برای شوخیهای چرک و بیادبی باز گذاشته است. اما ای کاش این آزادی، به جای این که خود را در به کارگیری کلماتی همچون «یبوست، اسهال، ختنه کردن» و توصیف آنها نشان میداد، نویسنده را به انتخاب سوژهای جسورانه تر سوق میداد.
تعلیق رقیق! داستانی که میکشد و ول میکند!
این نامهها را مادری به دخترش مینویسد تا بگوید چگونه با پدرت آشنا شدم. اما در هر داستان ماجرای شکستهای این مادر را برای پیدا کردن شوهر میخوانیم؛ این مساله که خب بالاخره این زن، با چه کسی ازدواج میکند در ابتدا مخاطب را با داستان همراه میکند. اما رفته رفته و تقریبا بعد از ۶،۷ داستان این رویه شکست در پیدا کردن همسر، تکراری میشود و مخاطب را زده میکند. به عبارتی هرچند داستان یک تعلیق پررنگ دارد و مخاطب در انتظار این است که بالاخره شخصیت اصلی با چه کسی ازدواج میکند، اما فراز و فرودهای محدود داستان، به مرور خواننده را خسته میکند. به عبارتی نویسنده میتوانست ایدههای تازهتری را وارد داستان کند. مثلا اینکه شخصیت اصلی با یک نفر ازدواج کند ولی ازدواج بعد از چند روز شکست بخورد؛ یا اینکه برخلاف رویه داستان، مردی را تصویر کند که او بر ازدواج با زن اصرار دارد. اما خبری از ایدههای تازه نیست.
شوخی نویسی؛ برگ برنده نویسنده
هرچند سوژه کتاب جذابیت چندانی ندارد، اما نویسنده طنزنویس توانایی است و میتواند از دل سوژهها، موقعیتهای جذاب و بامزه ای را بیرون بکشد. به عبارتی هر بخش از متن کتاب، به تنهایی متن بامزه و بانمکی دارد. نویسنده از کوچکترین اتفاقات نیز نمیگذرد و میتواند با رویدادهای ساده چند خط شوخی بنویسد. مطلبی که برگ بنده کتاب است و اگر این نبود، میتوانستیم کتاب را یک طنز شکست خورده مطلق بدانیم.
شنای قورباغه در حوضچه وسط حیاط
به طور کلی قلم مونا زارع، طنز خوبی دارد و اگر این طنز در خدمت سوژه جذاب تری به کار گرفته میشد، با اثر مطلوب تری مواجه بودیم. به عبارت بهتر نویسنده، شناگر خوبی است اما به جای شنا در اقیانوس، تصمیم گرفته است در حوضچه وسط حیاط شنا کند؛ تصمیمیکه با انتخاب سوژه ضعیف به دست آمده است.
ثبت ديدگاه