مراسلات نیویورک تهران (۴)
«شیرین» | اعتصاب مرغها
۱۰:۰۲ ق٫ظ ۲۹-۰۲-۱۴۰۴
هو الحکیم
شیرین جانم!
مرقومه واصل شد. خدا خوشی بر ما روا ندارد که دیر فرستادن نامهیمان اینگونه موجب تکدر خاطر شما شد.
تصدقت نیت داشتیم نگوییم تا خدای نکرده دلتان آشوب نشود. به بلد نیویورک که رسیدیم هنوز پا از طیاره بیرون نگذاشته بودیم که آژانها دستبند زده ما را قپونی بردند.
هر چه گفتیم ما راپورتچی ممالک محروسه ایران هستیم، نشنیدند. گویی اصم بودند.
فی الواقع ظن برده بودند ما از جواسیس قشون روس هستیم. گفتیم آخر پدر نیامرزها! ما والدهمان روسی بوده یا ابویمان به روسها لولهنگ میفروخته هان؟ گوششان بدهکار نبود.
بعد از تفتیش از ثمن لباس ابوی ابویمان تا جای دندانهای عاریهای مادربزرگمان خلاصمان کردند دلقکها.
تا از بند خلاص شدیم فیالفور برایتان کاغذ نوشتیم.
شیرینم از وقتی ما در این بلد رحل اقامت افکندیم ابتلایی نبوده که بر عوام حادث نشده باشد. گویی مصائب روی این شهر ctrl+v شده است. حکماً پا قدم ما که نیست.
دیروز دوطیاره بهم خوردند. پریروز هم ایضاً. فی الواقع آسمان اینجا حادثهخیزتر از ارضش است.
تصدقتان مرغها هم اعتصاب کردهاند. تخم مرغ نایاب شده. داغ یک نیمرو با سنگک دو رو خاشخاشی بر دلمان مانده.
نیویورک فوق النهایه پروگرس کرده است. اما در مسائلش هیچ ترقی عارض نشده. هنوز در همان مسئله مرغ یا تخم مرغ مانده است. هر چه در این باب تامل کردیم که چرا، خاطر مبارکمان راه به جایی نبرد.
مدتیست ناخوشیم. مرض کرونا گرفتیم. کامران میرزا گل ختمی و بنفشه دم میکند و جهت رفع کسالت به خوردمان میدهد اما فی الحال افاقه نکرده و بهبود عارض نشده است. ظن ما آنست که پروگرام استعمال بنفشه طور دیگری است. در بلد مدرن نیویورک هنوز هم ناخوشی کرونا هست.
شیرینم! شما مراقبت کنید مبادا ناخوش شوید. خوف داریم آن جوانک ناطبیب به سرش بزند مقراضی، جوالدوزی، دستی یا پایی را در کالبدتان جا بگذارد. تا امانتداری شما را هم بیازماید.
مراقبت کنید که شما خود امانت ما هستید.
جان فدایت زینالعابدین
ادامه دارد …
ثبت ديدگاه