روی دیگر قانون ممنوعیت پوشش در فرانسه
طنز روز | مهد کودک آزادی

روزی شیخ چشمش به سناتور کشور فرانسه افتاد. بدون اینکه چیزی بگوید یک سیلی در گوش او خواباند که صدایش تا هفت اتحادیه آن ورتر رفت. سناتور گفت: «آهای چیکار داری می کنی؟» شیخ جواب داد: «مگر اینجا مهد کودک آزادی نیست؟ من زدم چون آزاد هستم.» در همین لحظه یک زن بی حجاب از راه رسید و او هم یک سیلی در گوش سناتور خواباند. سناتور خواست اعتراض کند که زن گفت: «با تشکر از مصوبه جدید و آزادی که به زنان غیر محجبه دادید!…. منظورم “قانون ممنوعیت پوشش در رقابت های ورزشی” است.» سناتور تازه گوشی دستش آمده بود که دارد از کجا می خورد. خواست از خودش دفاع کند که شیخ یک مشت زیر چانه اش زد طوری که دندان های فک پایین سناتور از کف سرش بیرون آمد. این اتفاق تا شب ادامه پیدا کرد و هر کس رسید یک فن آزادی روی سناتور پیاده کرد. شیخ خیلی وقت بود قصه نگفته بود. فرصت را مناسب دید و گفت:

 «روزی کسی میوه های درختی را تکان می داد و روی زمین می ریخت. وقتی صاحب باغ اعتراض کرد، مرد گفت: «بنده ای از بندگان خدا می خواهد میوه ای از باغ خدا بخورد، اشکالی دارد؟» صاحب باغ هم تا می خورد مرد را زد و در اعتراض مرد، جواب داد: «من کاره ای نیستم بنده خدایی دارد با چوب خدا بر بنده دیگر خدا می زند، اشکالی دارد؟»

ثبت ديدگاه




عنوان