سیر و سفر همایونی ناصرالدین شاه
عزیمت به فرنگ
۲:۱۸ ب٫ظ ۳۱-۰۱-۱۴۰۲
در چاشت سیام فروردین ماه سال ۱۲۵۲ هجری شمسی پس از فراغت از خوبی کسالتبار، چشمها را به سختی گشوده و از تخت خواب ملوکانه برخاستیم. دمپایی ابریها را پوشیده و لنگی دور گردن انداخته و آب پرتقال برداشته و قصد دویدن بر چیزی داشتیم که موچول خان عرضه داشت قربان هنوز کشف نشده، در نتیجه از دویدن منصرف گشته و بر تخت همایونی جلوس نمودیم. به موچول خان گفتیم، تکههای پرتقال کف لیوان رفته، چیزی بیاور تا هم بزنیم. گفت: قربان در این بلاد چنین چیزی نیست؛ ولی شنیدهایم که در فرنگ، متاعی دارند، نی نام، که هم، هم میزند و هم میتوان آب را هورتی بالا کشید. گفتیم: عجب! فیالفور جهاز سفر را مهیا نمایید که قصد عزیمت به اروپا کردیم.. انیس الدوله که در معیتمان بود گفت: سرورم چه بپوشم؟ گفتم: باز این شروع کرد. اینگونه شد که به همراه موچول خان و انیس الدوله پس از چند ماه به بلاد اروپایی رسیدیم و با ملکه ویکتوریا در انگلیس مذاکراتی بس مهم و سرنوشتساز نمودیم.
به مملکت خویش که بازگشتیم خدمات بیشائبهای به رعیت نمودیم که رعیت یک نان میخورد و صد نان زیر لب دعا میکرد. دقیق نمیدانیم چه دعایی میکرد و همیشه برایمان سوال بود که چه دعایی است که اشک از گونهها سرازیر میکند و مشتها گره مینماید. برایشان باغ وحش تاسیس کردیم که بروند فیل، زرافه و شیر ببینند. آبپرتقال خوردن با نی را آموختیمشان. امرکردیم پوشیدن یونیفرم در مکتبخانه را اجرا کنند. سرایی آپارتماننام را با بنگاه بساز بنداز الدوله و نظارت معیرالممالک ساختیم. کالسکهای ساختیم که نشیمنگاه همایونیمان راحتتر باشد؛ ولی چرخ کالسکه در چالهچولههای معابر میفتاد و نشیمنگاه همایونی را به فنا میداد. در نتیجه دستور دادیم معابر سنگفرش شود. آنقدر به رعیت خدمت شد و فرهنگشان باکلاس گشت که ۵ سال بعد دوباره اصرار نمودند و ماهم جهت خوشامدشان راهی بلاد اروپایی گشتیم.
ثبت ديدگاه