شعر طنز
فشار اقتصادی
۲:۰۰ ب٫ظ ۲۰-۰۶-۱۳۹۷
راه راه: اَی خِدا جان! فشار را کم کن
نرخ نان و خیار را کم کن
گفته آقای خانه: “بی پولم،
کم بخور زن! ناهار را کم کن”
چون بهار است، سکه گُل کرده
طول عمر بهار را کم کن
مُرده مسئول آن، خودت لطفا
ارج و قرب دلار را کم کن
اینهمه شغل! شاعری مثلا
قدری آمار کار را کم کن!!
یا به خرها خرد عنایت کن
یا مدیر حمار را کم کن
یا شعوری به او عطا کن یا
در دهانش، شعار را کم کن
گرچه پیرست، مثل سیریش است
چسبِش(!) میز کار را کم کن
عاشق خدمت است، لکن تو
خادم جان نثار را کم کن
چون که سربار ماست، چاقالو
لااقل وزن بار را کم کن
یا طرف را خودت ببر به بهشت
از سر ما هوار را کم کن،
یا که ما را بُکُش، ولی قبلش
خرج دفن و مزار را کم کن
اَی خِدا داشتم چه می گفتم؟
قافیه بوده «آر را کم کن»؟
گند زد در تمرکزم، شرّ
جاری لج درآر را کم کن
ثبت ديدگاه