داستان جزیره گنج(ورژن وطنی)- قسمت هشتم
قصه های جزیره| شراکت در چند دقیقه
۲:۵۳ ب٫ظ ۱۷-۰۵-۱۴۰۰
در یکی از روزهای پاییزی جزیره، آماده شدم تا به محل کارم بروم. روز دادگاه بود و باید کاملا اتوماتیک و بدون دخالت دست چادر را تا دم دادگاه حمل میکردم. تأکید کرده بودند تای چادر باز نشود. هنوز پایم را از غار بیرون نگذاشته بودم که یک مأمور با یکی دو قلم مسئول جلویم را گرفتند: اینجا جوونای ما خونه ندارن برن سر خونه زندگیشون، اونوقت توی یالقوز غریبه، تک و تنها یه غار اشغال کردی؟!
هرچند از ترس به خودم میباریدم ولی صدایم را صاف کرده و چنان جواب کوبندهای دادم که چارستون طرف از خنده به لرزه افتاد: خب این همه جا؛ برید غار بسازید.
-چی میگی جوون، من یکی از افتخارات دوران مسئولیتم اینه که یه دونه غارم نساختم. زمین خدا قشنگ بکر و دست نخورده مونده. حیف نیست این طبیعت زیبا رو خراب کنیم.
-حالا من باید چیکار کنم؟ اینجا هم که نه پل داره بشه زیرش خوابید نه پارک نه خیابون!
-ببین چون مهمون مایی بهت سخت نمیگیرم. با طرح غار مهر آشنا هستی؟!
-نه ولی اسمش چه خوبه!
-ببین یه طرح مزخرفه که اولش پولات رو میدی به ما، هروقت غارت رو ساختن صدات میکنن.
-فکر میکنید چند روز دیگه غارم آماده بشه؟ قسطی ام میشه؟
-پسر اون لیست رو بده. امممم…ببین آخرین نفری که تحویل گرفته هشت سال پیشه، حالا دیگه نمیدونم واسه تو کی آماده بشه. فقط این اطمینان رو بهت میدم که تا من مسئولشم، یه دونه ام از این مزخرفا نمیسازم. فقط پولش رو میگیرم که کار جلو بیفته.
شخص دیگری که همراه مأمورین آمده بود گفت: آقای آخوندی، مگه یادتون نیست اونور جزیره یه زلزله ۱۵ ریشتری اومده بود، یه دونه از این غار مهرا سقفش ریخت.
-کشته که نداشت؟
-چرا داشت
-بیمه که بودن؟
-بله بودن.
-پس ترکان جون مته به خشخاش نذار بذار کار این جوون راه بیفته.
-من میگم ما که یه آبگوشت بزباش بیشتر بلد نیستیم درست کنیم، دیگه غار درست کردن چیه؟ یه ست از همون اتریشیا که آوردی برای کترینگ، بیار واسه بنایی!
-من که گفتم نمیسازم. یعنی شاهرگم رو هم بزنید نمیسازم. ولمون کن. جوون تو ام غارت رو با این زوج ما تقسیم کن، اتاق به اونور مال اونا، همین راهروی جلو واسه تو. واسه ثبت نام و دریافت حق بیمه و ایناام در خدمتیم.
ثبت ديدگاه