داستان جزیره گنج(ورژن وطنی)- قسمت پنجم
قصه های جزیره| یه شغل آبرومند لطفا!

اینطور که کار داشت پیش می‌رفت، حالا حالاها ماندنی بودم و پس‌اندازم که شامل پول توجیبی ماهیانه به اضافه پنج هزار تومانی که قرار بود با آن برای خانه نان بخرم، رو به اتمام بود. باید کاری دست و پا می‌کردم. با پرس و جویی که از همسایه غار پایینی کردم متوجه شدم باید بروم سراغ آقای ابوالمشاغل. ظاهرا نصف بیشتر کارهای جزیره زیر دست و پای او بود. با اصرار زیاد از منشی وقت گرفتم و داخل شدم. مردی همسن و سال نوح پشت میز نشسته بود.
-سلام آقای ابوالمشاغل، ببخشید مزاحم شدم.
-چی چی رو ابوالمشاغل؟ من اسم دارما!

-ببخشید من فکر کردم اسمتونه!

نه صفتمه، مردم چشم ندارنا؛ دیگه چار تا شرکت و سمت دولتی چیه. ببینم تو همونی که تازه اومده جزیره نیستی؟
-بله بله خودمم
-اره تو مهمونی هاشمی اینا بودی. پس دیدی هنوز آلزایمر نگرفتم، چشمام هم که عین عقاب تیزپای آسیا کار می‌کنه. پس چشونه میگن باید باز نشسته شم.
-چه عرض کنم…والا من اقامتم یکم طولانی شده، گفتم اگه یه شغلی تو دست و بالتون هست…
منشی با تق تق در و کفش‌های تق تقی وارد شد: آقای نعمت‌زاده، خانم نعمت‌زاده گفتن اون نامه‌ای که اون‌یکی خانم نعمت‌زاده باید واسه بحث واردات دارو می‌زدن، به دست آقای نعمت‌زاده که تو انبار دارو ان نرسیده. چیکار کنیم؟
-نامه رو برسونید به دستشون.

-نتونستیم خب!

-آها از اون نظر، پس نامه رو بیار امشب همه خونه باجناقم دعوتیم، اونجا میدم بهش.
-چشم آقای رئیس. ممنون
-برو ببینم این جوون چه تخصصی داره که دنبال کاره؟
-عرضم به حضورتون من دانشجوی مهند…
-اون رو کار ندارم. با ما که فامیل نیستی. با خانمم اینا چی؟
-نه
-فامیل دورم نیستی؟ درجه ۵-۶ ام قبوله
-نه کلا آشنا ندارم اینجا
-خب من به چه اعتباری ندیده نشناخته بهت کار بدم
-آزمایشی بدون حقوق چی؟
-خیلی خب بذار ببینم.
مدتی فکر کرد و نهایتا گفت: ببین ما یکی رو می‌خوایم چادر شبنممون رو از دم فیل تا دم دادگاه براش ببره. می‌تونی؟ فقط چروک نشه‌ها. بچه‌م خیلی حساسه.
-حله! فقط آقا قضیه دادگاه چیه؟ ماجرا نشه برامون!
-نه بابا یه سری اتهام جزئی مثل قاچاق و احتکار دارو زدن به دخترم که رفع میشه. دختر مظلوم من فقط داروهای تاریخ مصرف گذشته رو جمع میکرد یکی برنداره بخوره!
-عه دختر شماام مظلومه؟ اخه طرفای ماام یه دختر مظلوم وزیر بود، پوشاک قاچاق می‌کرد.
-آره پسرم در تمام طول تاریخ به این زنا ظلم شده!

ثبت ديدگاه