حکایت زیارت امام غریب
ماجراهای قمرالسلطان خانم

یوم سه‌شنبه استراحت می‌کردیم. دیگر هرآنچه پیج از اینستا و کانال از تلگرام و ایتا و بله بود زیرو رو کرده بودیم. قدری حیرت کردیم از اوضاع زندگی مردم و مواجب سربه فلک کشیده‌شان. خاطرمان از این وضع زندگی و اوضاع دیوارهای خراب و پرده‌های فرسوده و مبلمان زهوار دررفته مکدر شده بود.
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
فیتنس باشی دربار شاهنشاه هم که به واسطه آشناییش با سرکار خازن اقدس ما را هم معاینه می‌کند، برایمان ناهاری تجویز کرده که گنجشک را هم سیر نمی‌کند.
هرچه گفتیم میرزا علی خان صمصام الملک bmi زیر ۳۰ پسندش نمی‌شود، سرکار خازن اقدس و حاجیه خانم دلپسند و وجیه السلطنه ترساندمان از هوو و عیال دوم. الا ای‌الحال ضعف شدیدی بر ما عارض شده است.
قدری خواب بر ما مستولی شده بود که دیدیم شعشعه جمال آفتاب مثال میرزا علی خان از در ظاهر شد. با زیارت میرزا علی خان قدری حالمان جا آمد لیکن آنچه بیشتر موجبات شعفمان را فراهم کرد خبر زیارت امام غریب بود که جمیع خوش‌ها را برایمان داشت.
میرزا علی خان فی‌الفور با والده مکرمه‌شان تماس گرفتند که این خبر خوش را بدهند. ایشان هم در حالیکه برای امام غریب اشک می‌ریختند گفتند من که سال‌هاست می‌خواهم بروم پایم دیگر توان ندارد. با عیال و بچه‌هایت خوش باش. میرزا علی خان رنگشان دگرگون شد و گفتند تا شما را به زیارت امام غریب نبرم آرام نمی‌گیریم که کاشف به عمل آمد خودشان ماه بعد قصد عزیمت به عتبات عراق را دارند.
ما که خیلی دلمان می‌خواست خاورسلطان والده ماجده میرزا علی خان را هم ببریم، برکت سفرمان بود ولی حیف جور نشد.
به تب و تاب افتادیم برای جمع کردن اسباب سفر. چهار روز در تدارک رفتن بودیم. باید هرآنچه از رخت و لباس و ملحفه و بالشت و اسباب الکترونیکی و وسایل تفریح بچه‌ها و اسباب نظافت و وسایل راحتی بود، جمع می‌کردیم که خدای ناکرده نخواهیم آنجا دست به سیاه و سفید بزنیم. میرزا علی خان خواست چند کیسه برنج و حبوبات و گوشت و سبزیجات و میوه‌جات برای سفر بردارد که گفتیم کارد بخورد بر شکممان اگر به جای اشترودل‌های امام غریب نان و برنج و گوشتِ غیر بخوریم.
از تهران تا مشهد دو منزل بود که به واسطه‌ی ناخوشی‌ها خیلی سخت گذشت. هواپیما به قدر سه ساعت تاخیر داشت و بعد هم در پرواز خوراک درستی ندادند. دختر کوچک عشرت‌السلطنه که یکسره بنا را روی ناله گذاشته بود. هم گرسنه بود و هم جز دستپخت خودم چیزی دیگری نمی‌خورد. جلال‌الدوله هم که به واسطه‌ی ننشستن کنار پنجره انقدر اوقتمان را تلخ کرد که تا آخر نفهمیدیم چگونه سوار شدیم چگونه پیاده شدیم. امیدوارم این صدمه، گناه را بریزد. تخفیف گناهم ان‌شاءالله به عمل آید، پاک روی مضجع امام غریب را زیارت کنم.
روز اول که به زیارت رفتیم قدری سخت بهمان گذشت. بچه‌ها یا گرسنه‌شان بود یا باید مستراح می‌رفتند یا خسته شده بودند. هیچ از زیارت امام نفهمیدیم گفتیم شاید بدی خودمان است این زیارت پر آشوب.
به میرزا علی خان گفتیم بعد از نماز صبح راهی حرم شویم که قدری سختشان بود. هیچ نگفتند ولی حالاتشان منعمان کرد با این بچه‌ها رهایشان کنیم. بعد از نماز رو به گنبد نشستیم. قدری اشک ریختیم و زیارت‌نامه خواندیم و قدری خواب بهمان مستولی شد که فی‌الفور میرزا علی خان بیدارمان کرد برای صبحانه. آخر نمی‌دانیم چه رسمی است صبحانه مهمانسرا را ساعت هشت صبح تمام می‌کنند. گفتیم ما دو لقمه پنیر و نان می‌خوریم که باز دلمان نیامد از سوسیس و آب پرتقال بگذریم. به سختی آماده شدیم رفتیم، ان‌شاءالله این سختی، کفاره گناهانمان باشد. روز دوم هم تا خواستیم حرم برویم دیدیم بچه‌ها دمغ‌اند و دلشان هوای ژوراسیک‌پارک کرده است. گرچه سختمان بود راهی شدیم، به جهت تماشا، جالب بود ولی اوقاتمان از برای زیارت نرفتن تنگ شد که میرزا علی خان اجازه داد برای نماز شام خودمان برویم.
دیگر همان زیارت بود که دلمان با امام بود وگرنه باقی زیارت‌ها هرچه مستراح در حرم بود کارت زدیم و انواع و اقسام خوراکی‌ها و وسایل بازی برای این بچه‌ها آوردیم که بگذارند دو رکعت یس و الرحمن بالای سر بخوانیم. اگرچه اوقاتمان تنگ بود ولی همان دیدن ضریح امام غریب یک دنیا برایمان ارزش داشت.
روز چهارم اسباب جمع کردیم و من هم به سبب سوسیس‌های صبحانه که قدری سنگین بودند و سوز سرما قدری کسالت دار شدم. وصیت‌نامه‌ام را نوشتم به میرزاعلی خان دادم. دیگر دیدم خسته شدم از بس به خدا التماس کردم که نمیرم، امام هشتم را هم زیارت کرده‌ام و ان‌شاءالله گناهانم پاک شده است. البته عصری خوابیدم و قدری عرق کردم. بیدار که شدم احوالم قدری بهتر بود. در راه برگشت دیگر احوال نداشتم که تفصیل راه‌ها بنویسم. وقتی رسیدیم به میرزاعلی خان گفتم دفعه‌ی بعد امام هشتم طلب کند، تنها با والده مکرمه‌شان خاور سلطان می‌روم. که آه این بانو پشتمان نباشد این چنین ناخوش احوال شویم. با بچه‌ها هم که نشد یک دل سیر زیارت کنم.‌ انشا‌الله خود امام غریب این زیارت را از ما قبول کند.

ثبت ديدگاه




عنوان