گرفتگی چاه فاضلابتان را به آنها بسپارید
مرگ تدریجی یک تالاب
۵:۰۸ ب٫ظ ۱۵-۱۰-۱۳۹۷
راه راه: موضوع انشا: جمعه ی خود را چگونه گذراندید.
راستش را بخواهید ما جمعه را نمی گذرانیم بلکه این جمعه است که مثل بولدوزر اصغر آقا اینا که در شهرداری است از روی مان گذر می کند.
بخاطر همین هم است که شنبه ها خیلی داغان سرکلاس حاضر می شویم. این جمعه هم مثل همیشه له و داغان بودیم اما با بابای کامران رفتیم محل کار بابای کامران. آنجا خیلی خالی بود مثل دل شوهر عمه نصرت که خانم جون همیشه می گوید هیچی تو دلش نیست.
بابای کامران می گوید یک سری ها را می شناسد که مثل ما دست و پا دارند و حتی می توانند ابروهایشان را در واحد زمان بالا پایین کنند و مثل جارو برقی جهیزیه ی آبجی، تمام آبهای زیر زمینی را قورت می دهند.
به نظرم باید خیلی جالب باشد که یک آدم خرطوم داشته باشد باید به بابا بگویم برای گرفتگی چاه فاضلاب خانه خانم جون از او استفاده کند.
همین همکار بابای کامران یکی از عوامل خشکی زمین محل کار بابای کامران است. بابای کامران نگهبان تالاب است. تالاب یک جای خیلی قشنگ است که حیوانات در فصل های مختلف می آیند صفا.
بابای کامران می گوید درصد زیادی از تالاب ها دارند خشک می شوند و دیگر حیوانات نمی توانند صفا کنند و در نتیجه افسرده می شوند می روند خودکشی می کنند.
یکی دیگر از چیزهایی که تالاب ها را خشک می کند گرم شدن زمین است. من این را از تلویزیون هم شنیده بودم ولی بابا می گوید الکی می اندازند گردن خورشید بیچاره، او که دارد کار خودش را می کند. من هم با بابا موافقم، می ترسم اگر همینطور گردن خورشید بیندازند یک دفعه عصبانی شود و ما را بسوزاند.
بابای کامران می گوید خشک شدن تالاب ها یک مشکل داخلی است که باید حل شود چون باعث آلودگی هوا و پلکیدن ریزگرد ها می شود. در واقع این خود تالابها هستند که بلند میشوند می آیند جلوی خانه ی مان، اصلا می آیند زیر پتو کنارمان و ما از ترس خفگی میمیریم.
ما نتیجه می گیریم که به جای فکر کردن به چیزهایی که گنده تر از دهانمان است مثل دهان عمو اژدر زیر یک من سیبیلش، مشق هایمان را عصر پنشنبه باید بنویسیم تا جمعه را انقد از رویش بگذریم تا عین آسفالت کوچه مان صاف شود.
این بود، انشای ما!
ثبت ديدگاه