فرزندآوری و حوداث بعد از آن
نینی پارتی
۶:۵۶ ب٫ظ ۰۸-۱۲-۱۴۰۲
بهنامخدا
موضوع: مهمانی
ما خیلی مهمانی رفتن را دوست داریم. از وقتی پسرداییمان میخواهد به دنیا بیاید، بیشتر به خانه آنها میرویم. او دو ماه دیگر به دنیا میآید؛ ولی بابا میگوید ما همهش داریم به پیشواز او میرویم. بابا دوست ندارد مامان زیاد به خانه داییمان برود. او میگوید مامان این جشنبازیها را از زنداییمان یاد میگیرد. به نظر ما او یاد نمیگیرد، زیرا این جشنها را از اینستا پیدا میکند و برای زنداییمان میفرستد.
چند وقت پیش ما به جشن تعیین جنسیت پسرداییمان رفتیم. بابا میگوید تا این جشن را نمیگرفتند معلوم نمیشد که پسرداییمان، پسرداییمان است یا دخترداییمان. ما فکر میکنیم بابا حواسش نبوده که او بهدنیا میآید و همه میفهمند. هیچکس در جشن نمیدانست که نینی داییمان چی هست. فقط ما، یعنی من و مامان و مامانبزرگ و عمه مامانمان که خیلی دهانش قرص است میدانستیم. آنهم وقتی داییمان سونوگرافی را گرفت به عمهمان گفت؛ وگرنه هیچکس نمیدانست. یک هفته پیش جشن اولین لگد پسرداییمان بود. ما فکر میکنیم او تا قبل از آن فقط پاسکاری میکرده، برای همین برای اولین لگدش جشن گرفتند. دیشب مراسم سیسمونیچینی پسرداییمان بود. اینبار دیگر بابا نگفت که مامان به جشن نرود. مامان انقدر دنبال خریدن وسایل سیسمونی با زنداییمان به بازار رفته بود که پایش پیچ خورد و نتوانست برود.
ما از این انشا نتیجه میگیریم، مهمانی رفتن خیلی خوب است؛ اما نه تندتند.
ما باید خودمان را برای جشن اولین گریه، اولین قنداق، اولین پستونک، اولین جغجغه و اولین دنداندرآوردن پسرداییمان آماده کنیم.
این بود انشای ما.
ثبت ديدگاه