سبک زندگی اسلامی2019
هتل، زندان یا مسجد ؟
۴:۰۱ ب٫ظ ۰۲-۰۶-۱۳۹۸
توی مسافرت به یکی از شهرای ایران، به مسجدی رفتم که دور تا دورش نرده داشت! نه از این نرده عادی ها… نرده ی خار دار که اگه نمیدونستم مسجده فکر میکردم شعبه ی بومی سازی شده ی گوانتانامو بوده و بعدا تغیر کاربری داده و شده موزه! میپرسید چرا موزه؟ آخه اگه نورپردازی لیزری و چراغ مخفی های هفت رنگش رو در نظر نگیریم که مثل شهر بازی بود. باز نمیشد از درای چوبیش بدون چند تا سلفی رد شد! البته سنگ کاری خوشکلش گاهی آدمو به غلط مینداخت که اینجا تالار عروسیه ولی خب الحمدلله بانیان امر شجره نامه خانوادگیشونو به صورتی که زیاد از خود مسجد بزرگتر نشه رو سر در مسجد کاشی کاری کرده بودن ، خدا خیرشون بده! من خودم شخصا یه لحظه یاد مسجد خلیفه افتادم که بهلول اسم خلیفه رو از سردرش پاک کرد تا ببینه نیتش خالصه یا نه! اما وقتی نگهبانشو با شوکر برقی و باطوم دیدم با خودم گفتم: مرد! به خودت بیا! مگه اصلا نیّت کسی که مسجد رو ساخته میتونه بد باشه؟
یه چند دقیقه که محو گلدسته های مسجد بودم که یحتمل قرار بود صدای اذون رو به ملائک سفلی برسونه بودم که دیدم دیر میشه و رفتم داخل و چند دقیقه ای هم محو سقف مسجد بودم که احتمالا معمارش میخواسته بخشی از آسمون هفتم رو هم داخل مسجد داشته باشه اما خب شاید عوارض شهرداری بهش اجازه نداده بود بیشتر از آسمون سوم رو رد کنه! بعدم محو فرشای ایتالیایی و چراغای فرانسوی شدم و همون طوری که محو گچکاری سبک روم باستان بودم، محو جانمازای متبرک مکه و مهرای تربت اعلای کربلا و تسبیح مشهدی که همشون جنس اصلی و درجه یک چینی بودن شدم که یهو یه نفر زد روی پشتم و گفت سلام! شما؟ و دیگه نزاشت محو پرده ها و بخور مشک عنبر اردنی بشم!
منم خودمو جمع و جور کردم و از محو بودن بیرون اومدم و گفتم: خیال کج هستم! نشناختی مگه؟
اوشون هم خیلی محترمانه با دستاش منو به سمت بیرون هدایت کرد و گفت اتفاقا چون شناختمت دارم بیرونت میکنم! گفتم: چون تو رادیومعارف کار طنز اجرا میکنم؟ گفت: نه بابا! اتفاقا من از طرفداراتم ولی امروز برای عید غدیر قراره نهار بدیم و فقط مهمونایی که کارت دعوت دارن رو راه میدیم! هرچی هم گفتم نهار نمیخوام و فقط میخوام نماز بخونم و حالا فوقش یه موزم برمیدارم و یه کم هم محو تابلوفرشای آلمانیتون میشم، به کتش نرفت که نرفت.
منم در حالی که خدا رو شکر میکردم که تو قم فقط دو سه تا از این مساجد هست و زیاد نیست رفتم مسجد اون طرف بلوار و توی یه نمازخونه ی بین راهی و با جانماز و مهر و تسبیح و پرده و فرش ایرانی و به همراه دو سه تا پیرمرد نورانی نمازم رو خوندم و بعدش هم محو جمله ی روی بنر شدم که نوشته بود: استفاده از کالای خارجی که مشابه داخلی دارد حرام شرعی و قانونی است.
خلاصه ما که خدا رو شکر نمازمون رو با اجناس ایرانی خوندیم… دیگه تصمیم با شماست. البته بنده هنوزم معتقدم، از الطاف خفیه الهی بود که قبلا دسشویی ای که اندازه ی حال و پذیرائی ما باشه و از اینایی که باد میزنه دست رو خشک کنه رو تو فیلما دیده بودم و عین شیرینی قبل از شام که گول زَنکه، زیاد محو دسشویی های مسجد مجلل نشدم تا به اصل مطلب برسم وگرنه ممکن بود بعد از مناظره با حیوانات بالدار و شاخک بلندِ دسشویی های نماز خونه ی این طرف بلوار، کلا قید نماز و مسلمونی رو با هم بزنم و زبونم لال به سبک زندگی اروپایی ها قضای حاجت کنم.
ثبت ديدگاه