رضاشاه در راه جزیره موریس
وقتی پالان گم شد!
۱۰:۴۸ ب٫ظ ۰۳-۰۶-۱۴۰۲
جنگ جهانی دوم، جنگی بود که در اروپا شروع شد؛ اما دودش در چشم بقیه دنیا نیز رفت. چون باد از غرب میوزید، دودی به قاره آمریکا نرسید و همین باعث شد ایالات متحده آمریکا دودی نشود، هرچند که ژاپنیها قبل از اتمام جنگ، کمی سبیلهای نداشته آنها را با موچین کشیدند؛ ولی خب، به هر حال به قحطی و اینجور چیزها نرسید. (لازم به ذکر است که ژاپنِ الان را نگاه نکنید، دهان شرق آسیا پر از آسفالتهای ژاپنی به قامت تاریخ است)
در شهریورماه سال ۱۳۲۰ شمسی بود که شاه مملکت پس از عمری استبداد و خریدن دعا برای اقوام ابوی خودش، فیلش یاد هندوستان کرد. متاسفانه چون فیل ایشان بنزینی بود، هندوستانشان هم انتخاب شد و با سرعت هرچه تمامتر به آنجا رفتند. جای پای پوتینِ پشت شلوار اعلیحضرت تازه به سفر رفته «ساخت انگلستان» را کمی گِلی کرده بود. میان مورخین بزرگ و کوچک بحثی است که این «ساخت انگلستان» برای خود اعلیحضرت بوده و یا برای کفشی که جایش مانده است، این بحثها تخصصی و به ما کمی نامربوط است.
اعلیحضرت رفت و پسر ماند. آخر بلیت برای یک نفر بود و جزیره هم برای یک نفر، جای ماندن داشت. تاس ریختند که مملکت دست که باشد، نتیجه اینکه پسر هم عین پدر است، فقط «رِ» هایش میزند که میگوییم کلاس دارد. انصافاً کلاس هم داشت و باعث شد سران متفقین در ایران، گِرد هم جمع بشوند و شاه جدید که دستپخت چند سرآشپز بود را چاق سلامتی بدهند، البته که دستبوسی از طرف شاه بود. بالاخره دستی گفتند، اربابی گفتند، نور با کافی گفتند.
سوم شهریور ۱۳۲۰ این اتفاق افتاد، یعنی شوروی (الان روسیه و چند کشور دیگر در نقشه هستند) از بالا، انگلیس از پایین و آمریکا هم از نمیدانم از کجا! گفتند ما هم بازی، ناز نازی! ارتش رضاخان هم که ولش کن، دل خود رضا هم از دستشان خون بود. البته دور از انصاف است از برخی حرکتها و رشادتهای خرج شده نام نبریم؛ ولی خب چون جا نیست، بدانید بوده و بروید به غیرت آنها ببالید.
انگلیس و شوروی آمدند و بعدها تا حدودی، فقط تاحدودیها، نه بیشتر رفتند؛ ولی آمریکا مثل چی چسبید به پسر رضا، یعنی محمدرضا.
از موضوع دور نشویم؛ جای رضا خوب بود، همانجا خاکش کردند، البته طبیعتاً بعد از مُردن؛ ولی پسرش دید نمیشود پدر را بدخواب کرد و به تهران آورد؛ اما بعدها خودش چون احساس خستگی میکرد، دیگر به کشور نیامد و همانجا در خاک زن اولش (و نه معشوق اولش، چون به هر حال بعله، نه اینکه اونطوری باشهها، ولی خب)، یعنی مصر، دفن شد، البته بعد از مُردن.
با توجه به تاریخ، میتوان نتیجه گرفت که سگ زرد، برادر شغال است و با حلوا حلوا گفتن، پالانی پهلوی نمیشود.
ثبت ديدگاه