پدربزرگ جوان

پدربزرگ جوانی بدیدم و ماندم
گرفت تاندون مغزم ز دیدنش آن دم 
 
سریع بسته خریدم، دقیق سرچ زدم
در این خصوص مقالات مختلف خواندم
 
به سرچ چون‌که فراهم نشد جواب آنگاه
سوال خویش از ایشان به مهر پرساندم
 
بگفت: مادر من از زمان کودکی‌ام
همیشه اول شب‌ها به زور خواباندم
 
اگر که خواب نرفتم، به شیوه‌های عجیب
ز دیو و لولو و یک سر و دوگوش ترساندم
 
چنین برای خور و خواب خویش خیلی خوب
نظر نموده، زمانی دقیق گنجاندم
 
به محض اینکه زمان کپیدنم می‌شد
اگر که موقع رانندگی، نمی‌راندم
 
اگر که بر سر کاری دگر شبیه ربات
که برق آن بشود کم ز کار می‌ماندم 
 
خلاصه رمز جوانی من همین جمله است:
روال پیری خود را به خواب کُنداندم

ثبت ديدگاه