موضوع انشا، کتاب و کتابخوانی
کتابخوان فراری

قلم را در دست می‌گیرم و شروع به نوشتن می‌کنم. موضوع انشای این هفته کتاب و کتابخوانی است. آقای معلم برای ما توضیح داده که یار مهربان کتاب است و بهترین دوست کتاب است؛ ولی می‌خواهم در مورد این بنویسم که من این مهربانی را با چشم‌های خودم دیده‌ام.

ماجرا به زمانی بر می‌گردد که وقتی خیلی بچه‌تر بودم، مثلا وقتی از آبجی‌رقیه هم کوچک‌تر بودم با بابایمان به نمایشگاه کتاب رفتیم. آن زمان نمایشگاه کتاب در جای خیلی خوشگلی بود. همان در نمایشگاه بابا برایم بندری با نوشاباشیشه‌ای گرفت که خیلی چسبید. بعدش مامان هم از سر کارش برگشت و او هم هندی با لیموناد شیشه‌ای خورد. آخر سر هم دایی‌جوادینا را دیدیم که با زنبیل و فلاسک و زیرانداز به طرف ما می‌آمدند و ما خیلی خوشحال شدیم. پسر دایی محمد نیامده بود، چون رفته بود چادر مسافرتی خاله پریچهرینا را بگیرد. برای همین لختی چند در کنار آن‌ها بیتوته کردیم و بعدش به سمت نمایشگاه رفتیم.

از همان غرفه اول کتاب‌ها را می‌دیدم و خیلی دوست داشتم کتاب‌ها را بخرم. کتاب‌ها خیلی نرم و گوگولی بودند. وقتی به آن‌ها دست می‌زدم مسئول سیبیلوی غرفه یا آن خانمه که تا زانویش مقنعه کارمندی داشت و همزمان کلپیس هم زده بود من را از این کار منع می‌کردند. مهربانی کتاب‌ها مشخص بود؛ ولی وقتی مشخص‌تر شد که فهمیدم بابا من را آورده تا هرچه کتاب می‌خواهم بخرم؛ ولی قرار است پول همه‌اش را از پس‌انداز عیدی همان سالم بردارد. برای همین من بیشتر به پشت کتاب‌ها توجه می‌کردم و مهربانی آنها با قیمتشان باعث می‌شد من کتابی نخرم و به همین خاطر پس‌انداز عیدی‌ام بماند. البته بعد از این چند سال نمی‌دانم چه اتفاقی برای آن‌پول‌ها افتاده؛ ولی مطمئنم اگر با آن پول‌ها کتاب خریده بودم، الان کتاب‌ها پاره شده بودند. عوضش الان که کلاس دوازدهم هستم می‌توانم پول‌هایم را از بابا بگیرم و با آنها به باشگاه بروم. خدا را شکر می‌کنم که در این هجده سال از عمرم هیچ کتاب غیر درسی نخوانده‌ام و به نظر من همین تمرکزم روی درس باعث شده تا بتوانم در درس‌هایم موفق باشم و برخی از آنها را در شهریور و برخی دیگر را به کمک تک ماده پاس کنم. تازه قرار گذاشته‌ام سال دیگر با پسردایی‌محمد که او هم مثل من است و دو سالی است به بهانه کنکور از سربازی رفتن جامانده، به کویت فرار کنیم و آن‌جا پول دربیاوریم. شاید بعد اگر برگشتیم، بروم با پول‌هایم کتاب بخرم و بخوانم.

این بود انشای من.

ثبت ديدگاه