گاری سرنوشت
۷:۲۷ ب٫ظ ۲۹-۱۰-۱۴۰۱
تقدیر از من از دماغ گاری
تا بوده همیشه بوده جاری
من جوجه کلاغ زشت بودم
در قامت خوشگل قناری
به گربه نره به موش و کفتار
دادم به هزار فن، سواری
گفتند ببین خره! تو شاهی
البته به شرط چشم و آری
بحرین که چون عروسکی بود
گفتند بده به یادگاری
افسار به دستشان سپردم
کردم به خودم چه افتخاری
مردم ولی آش و لاش و ذله
از دست من و فریبکاری
سوراخی پول بیزبانم
آورد مدال بزبیاری
با تو دهنی “پیر” مردم
از ترس پریدم اضطراری
یاران محل سگم ندادند
وقتی که شدم سوار گاری
از خوردن نفت، شاد و شنگول
بی هوش ولی به وقت یاری
با پای خودم نه! پای قرضی
فوری شدم از وطن فراری
ثبت ديدگاه