گفتی و باز آب و نان ارزان نشد

راه راه: گوش کن گویم به تو از جان و دل
تا که شاید اندکی گردی خجل

گر چه خجلت با شما بیگانه است!
منتقد در کیشتان دیوانه است!

روز اول دم ز تدبیرت زدی
با بر و روی موجّه آمدی

رنگ ریشت با عبا یکدست شد
مدعی با دیدنت سرمست شد

وعده صد روزه دادی بی درنگ
هم نمودی با فساد اعلان جنگ

هر چه گفتی یک به یک از یاد رفت
وعده صد روزه ات بر باد رفت

گفتمان را پیشه خود ساختی
گوئیا بیگانه را نشناختی

پیش بنهادی پس از آن گام را
پس به پیش آوردی آن برجام را

پیر ما فرمود خوش بین نیستم
قانع از امضا و تضمین نیستم

دست از بیگانه بردارید هان!
با جوانان وطن هم می توان

پنبه بنهادی به گوشَت ای دریغ!
تا کشانی مملکت را زیر تیغ!

حرف رهبر در تو بی تاثیر شد
خواب خصم بی شرف تعبیر شد

بعد، سردار تو با رویِ گشاد
با ظرافت بند را بر آب داد

جشن و سوری برگرفتی بعد از آن
گفتی ارزان گشت دیگر آب و نان

گفتی و باز آب و نان ارزان نشد
کد خدا هم پایه پیمان نشد

بعد چندین روز آن مرد خرفت
جبهه ای دیگر برای خود گرفت

سر کشید آنگاه گویا جام را
پاره کرد آن کاغذ برجام را

بعد گفتی وَه! چه بهتر سام رفت
خوب شد آن ناقض برجام رفت

هر چه کم گردد مزاحم بهتر است
جمعمان شد پاک و سالم، بهتر است

با طرفهای فرنگی پایه ایم
بی فرنگیها یقین بی مایه ایم

تا که بین ما و آنها انزواست
میوه برجام ما هم بر فناست

راز این اصرار بی جا چیست شیخ!؟
این همه دیوانگی بس نیست شیخ!؟

بس کن و از حرف خود کوته بیا
ترک بیراهی کن و در ره بیا

دم نزن اینقدر از تدبیر خود
تا بدین سان کم کنی تقصیر خود

ثبت ديدگاه




عنوان