نگاهي به كتاب خاطرات سفير، نوشته نيلوفر شادمهري
نومغو ابداً! فقط موسیو پُخپخ!

نگاهي به كتاب خاطرات سفير ، نوشته نيلوفر شادمهري

 

راه راه: زندگی ما آدمها یک جورهایی هم طنز هست و هم نیست! یعنی آنجاهایی که همانطوری است که باید باشد، طنز نیست، اما آن جاهایی که همانطوری که باید باشد نیست، طنز است! بدجوری هم طنز است. یعنی انحراف از خط مستقیمی که زندگی مان باید مطابق آن باشد و عدم تناسب با انسانیت انسان، لحظاتی را می سازد که تلخترین طنزهای تاریخ زندگی مان می شوند و چه قدر خوب است وقتی از این لحظات گذشتیم و با لبخندی یا آهی یادشان کردیم، درسی که به ما داده اند را یادآوری کنیم و راههای نرسدین دوباره به آن موقعیتهای طنزآلود را مرور کنیم.

حالا تصور کنید که یک دختر جوان ایرانی برای تحصیل در دانشگاه و دانش جویی، از محیط هرروزه زندگی اش خارج شده و صاف افتاده وسط جایی که کاملاً با فضای مرسوم و معمول قبلی متفاوت است و صدالبته پر است از موقعیت های تناقض آمیز و تضادآلود! و دانشجوهای مختلف که از کشورهای مختلف و با فرهنگهای مختلف یکجا جمع شده اند. موقعیتهایی که در اینجور مواقع ایجاد می شود و انتخاب رفتار درست و متناسب در هرکدام از این موقعیتها، خودش یک مسئله ای است روی بقیه مسائل!

 

نگاهی به کتاب خاطرات سفیر، نوشته نیلوفر شادمهری

خاطرات سفیر (نیلوفر شادمهری)

 

خاطرات سفیر، خاطرات خودنوشت خانم نیلوفر شادمهری از دوره تحصیلش در فرانسه است. خاطراتی متعلق به همین ده – دوازده سال پیش که اصلاً دور نیست و اتفاقاً خیلی هم نزدیک است. هم از نظر زمانی و هم از جهت محتوایی! نویسنده با علاقه و شوقی که به رشته تحصیلیش دارد به فرانسه می رود و اصلاً انتظار ندارد که به عنوان یک دختر محجبه، نماینده ایران و به عنوان یک ایرانی نماینده جمهوری اسلامی قلمداد شود و ناخواسته مجبور باشد تا در هر موقعیتی پاسخگوی  دروغهای رسانه های جمعی دنیا درباره ایران باشد.

قلم خانم شادمهری، مثل خودش، کاملاً خودمانی است، طوری که انگار یک دوست صمیمی جلوی رویتان نشسته و دارد از خاطرات و ماجراهای جالب سفرش برای شما تعریف می کند. مطمئن باشید در همان سطرهای اول کتاب با او دخترخاله خواهید شد.

نگاهی به کتاب خاطرات سفیر، نوشته نیلوفر شادمهری

خاطرات سفیر (نیلوفر شادمهری)

 

برای نمونه چند خط از این کتاب را برایتان انتخاب کرده ایم که می خوانید:

 

یه روز عصر توی آشپزخونه داشتم فکر می کردم چه چیزی میشه برای شام درست کرد که سیب زمینی با سس مایونز هم نباشه؛ اَمبروژا هنوز نیومده بود و من منتظرش بودم. نائل از همون دور، پای گاز، بلند رو به من گفت:«نیاز نیست غذا درست کنی. امروز مهمون ما! بیا سرمیز ما بشین».

– دستت دردنکنه! خیلی ممنون. خیلی لطف داری. مطمئناً دستپخت شما خیلی خوبه. اما من باید منتظر امبروژا باشم. شما بفرمایید شروع کنید.

نائل، دوطرف لباش رو داد پایین و وسطش رو داد بالا(حالا نمی خواد همین الان تمرین کنید ببینید چه شکلی میشه. هممون روزی ده بار این کارو می کنیم بابا!)(ص ۵۱)

**************************************************

یه شب طبق معمول اون روزا دوباره سربحث بازشد. عمر می گفت:«آمریکا گفته تا ماه جون به ایران حمله می کنه. نظرت چیه؟ شوخی هم نداره. به عراق هم گفت حمله می کنه و حمله کرد. حالا نوبت شماست. توچی میگی؟!» توروخدا چه سوالایی از آدم می پرسن! مثلاً یعنی انتظار داشت چی بگم؟ بگم نه، من می رم راضیش می کنم حمله نکنه؟! گفتم:«بیخودگفته!»

***************************************************

این کتاب خواندنی را که توسط انتشارات سوره مهر چاپ و منتشر شده است می توانید به قیمت فقط دو و نیم دلار، ببخشید! ۱۲هزار تومان از کتابفروشی ها بخرید و حتماً بخونید. من خوندم حالمو خوب کرد و می خواستم قسمتهای جالب و جذابش را برای شما بنویسم که با یک حساب سرانگشتی دیدم باید همه کتاب را تایپ کنم و… خودتان بخوانید.

 

۴ Comments

  1. وجدانی ۱۳۹۹-۱۰-۱۷ در ۹:۵۳ ق٫ظ- پاسخ دادن

    سلام من کتاب رو خوندم فوق العاده بود

  2. وجدانی ۱۳۹۹-۱۰-۱۷ در ۹:۵۳ ق٫ظ- پاسخ دادن

    سلام من کتاب رو خوندم فوق العاده بود

  3. علیرضا ۱۳۹۶-۱۲-۲۷ در ۲:۲۷ ب٫ظ- پاسخ دادن

    بسیار کتاب جالبیه همون اول که کتاب رو دیدم به نظرم اومد که جالب باشه من معمولا کتاب میخونم ولی این یکی بین همه اونا واقعا محشره!

  4. مسعود روشن ۱۳۹۶-۱۲-۱۶ در ۴:۲۶ ب٫ظ- پاسخ دادن

    جناب توفیق فر، ممنون از معرفی کتاب هایی که میگذارید. مشتاق شدم حتما کتاب رو بخرم و بخونم. تا حالا که انتخاب کتاب هاتون فوق العاده بوده، امیدوارم این هم مثل اونا خوب باشه…

ثبت ديدگاه