قط یک مرد می تواند
رستم و خان هشتم !
۱:۱۰ ب٫ظ ۲۴-۰۹-۱۳۹۶
راه راه: رستم، پس از نبرد رخش با شیرِ گاز صادراتی و گذر از بیابان خشک و بدون وای فای و کشتن اژدهای کالاهای وارداتی چین و ماچین و زن جادوگرِ جاسوس و جنگ با کارمندان گمرکی توهین کننده فرودگاه اجنبی و مغلوب ساختن ارژنگ دیو کم فروش و جنگ با دیو سپید آلوده کننده هوا، داشت در اینستاگرامش جمله «من و گذر از هفت خان همین الان یه هویی» را تایپ می کرد که پیامی در دایرکت چشمک زد. پیام را باز کرد دید پیام از جمع عالی اعیان و اکابر است که می گوید رستم چه نشسته ای که خان هشتم در تمامی مملکت ریشه دوانیده و یک مرد می خواهد که این غول بی شاخ و دم را از میان بردارد.
رستم دوست داشت برایشان بنویسد عوض خسته نباشید گفتن و یک لیوان موهیتو دستم دادن، برایم خان جدید هم می تراشید؟ ولی رسم پهلوانی این نبود و گفت: «اسم بده جنازه تحویل بگیر» جمع اعیان و اکابر که از سوء تفاهم های اسمی و فامیلی ای که شایع شده بود می ترسیدند، هم نام غول را گفتند و هم موقعیت مکانی اش را در گوگل مپ ارسال کردند. رستم دستش را به کمرش زد و بلند گفت:«ای بواام! کوکا این کنکور دیگه چنن؟ ای چه خانیه که مثل کاموا تو کشور ریشه دوونده؟»
جمع اکابر نیز در پاسخ یک استیکر هندوانه که رویش نوشته بود فقط یک مرد می تواند این کار را انجام دهد برایش ارسال کردند. رخش، سم بر زمین کوبید و به رستم فهماند که تا بنزین بیشتر از ۱۵۰۰ نشده سوار شو تا برویم. رستم جی پی اس را روی رخش نصب کرد و حرکت کردند. نیمه های شب بود که چند تابلوی غول کنکور را به درب چند وزارت خانه و چند موسسه و چند بانک دیدند و درپشت بوته ها کمین کردند تا صبح شود. صبح با صدای بسته شدن درب از خواب پریدند، رستم گرز گرانش را بالا برد تا بر فرق غول بی شاخ و دم فرود آورد. ناگهان یک جمعیت گفتند:« دست نگهدار!» رستم با تعجب گفت شما اینجا چه می کنید؟ دبیر آن جمع عالی از اکابر فرهنگی پیش آمد و گفت :«این که ما اینجا چه می کنیم به خاطر این است که رئیسمان سفر خارجی داشته و شورای ما برگزار نمی شود . اما تو اینجا چه می کنی؟»
رستم نگاه پهلوون اندر دبیری کرد و گفت: «مگر نگفتی خان هشتم را نابود کنم؟ این مرد و این هم گرز و این هم خان! بگذار ریشه اش را با خاک یکسان نمایم.»
دبیر پیش آمد و دست به گرز رستم گذاشت و گفت: «دِ مشکل همین است دیگر! برای نابودی اش کلی زیر ساخت نیاز دارد. اگر همین الان بخواهی نابودش کنی که ما نیز از میان می رویم. می دانی گردش مالی این غول در کشور چقدر است؟ میدانی این غول آب و نان چند نفر است؟ می دانی چند دانشگاه باید ساخته شود؟ میدانی چقدر فرهنگ سازی باید انجام شود که تا از هر ۱۰۰ نفر ۱۱۰ نفر متقاضی پزشکی وجود نداشته باشد؟»
رستم لابه لای صحبت های دبیر به این فکر می کرد پس این مجمع و شورا و دبیر و مدیر و وزیر و وکیل به چه درد میخورند و زیر لب گفت گزر گرانم با چه زاویه ای میتواند همه ی این مشکلات را یک ضرب از میان بردارد؟
ثبت ديدگاه