وزیر اینجا، وزیر اونجا، وزیر همهجا
اسپایدر وزیر
۱۱:۱۲ ق٫ظ ۲۰-۰۸-۱۳۹۷
راه راه: آنروز هوا به قدری خوب بود که بعید به نظر میرسید کسی هوای خودکشی به سرش بزند. همین هوا باعث شده بود دیر آمدن آقای وزیر به چشم نیاید. عکاسها، فیلمبردارها و خبرنگارها بر خلاف نقاشها که هر کدام در گوشهای گُل کرده بودند، کُپه کُپه دور هم جمع شده و با هم بحث میکردند. شاعرها هم در گوشهای از خیابان حلقه زده بودند. به گردن همه آنها بندی آویزان بود که یک کارت شناسایی را نگه داشته بود. روی کارت هر کدام به خط درشت نوشته شده بود: «کارت اصحاب رسانه ویژه دیدار سرزده مردمی جناب وزیر موبایل و اینترنت، بدون حضور اصحاب رسانه».
بالاخره ماشین جناب وزیر از راه رسید. پنجره عقب را برایش پایین دادند. در حالی که لبخند ملیحی تحویل اصحاب رسانه میداد، با حرکت دست اشاره کرد که همه سوار اتوبوسها شوند. من هم سوار یکی از اتوبوسها شدم و پشت سر ماشین جناب وزیر به راه افتادیم. طبق برنامه اعلام شده در بروشور مخصوصی که از قبل چاپ شده بود، اولین دیدار جناب وزیر با خانواده یک زندانی بود. ظاهرا مرد خانواده فراموش کرده بود دیتای تلفن همراهش را خاموش کند و قبض پایان دوره بلایی سرش آورده بود که قبل از فرار از کشور دستگیر و حالا تا پرداخت کامل مبلغ قبض باید در حبس میماند. جناب وزیر قول داد سفارش آنها را به یک بنیاد خیریه مخصوص زندانیهای قبض موبایل بکند و ماجرا ختم به خیر شد. از بچههای کوچک خانواده عکسهای خوبی گرفته شد. اما دیدار بعدی اشک کباب بود واقعا! یک خانواده تهیدست که همگی به سرطان دچار شده بودند. خانه محقرشان چیزی برای عکس گرفتن نداشت. با این حال تعدادی از اصحاب رسانه از بالای برج مخابراتی که در وسط حیاط کاشته شده بود بالا رفته و تصاویر خوبی از دست گیری جناب وزیر ثبت کردند.
این دیدار همه را متاثر کرده بود و بیشتر از همه جناب وزیر را. با این حال، وقتی همه در حال خروج از خانه بودند یک خانم محترم سر راه وزیر را گرفت و از این شکایت کرد که چرا عدهای با مدیریت غیر اصولی اینترنت و فضای مجازی موجب بروز افسردگی و معضلات تربیتی در فرزندان او شدهاند. او میگفت دو پسرش وقتی حین آموزش و یادگیری در اینترنت با صفحه پیوندها مواجه میشوند خیلی سرخورده میشوند. جناب وزیر اینجا هم با خونسردی و متانت خاصی برای آن خانم توضیح داد که همه جا را به دنبال فیلترکنندگان اینترنت گشته ولی اگر جسد خاشقجی را دیدی فیلتر کنندهها را هم دیدی!
دیدار بعدی هیجانانگیز بود. وزیر جوان قصد داشت با یکی از قهرمانان ملی و محبوب دیدار و به مشکلات او رسیدگی کند. قهرمان از خلف وعدهها شکایت داشت. جناب وزیر در یک چشم به هم زدن گوشیاش را درآورد و با رئیس کمیته ملی المپیک تماس گرفت. آنتن نداد. شماره وزیر ورزش را گرفت که گفتند برای حل مشکل شالیکاران شمال به صورت کاملا سرزده در جمع صمیمی آنها حضور دارد و فعلا قادر به پاسخگویی نیست. بهر حال جناب وزیر وعده داد که با خلف وعده کنندهها به شدت برخورد میشود و این وعده دیگر از آن وعدهها نیست.
برنامه بعدی، نجات جان اتفاقی یک جوان بود. ظاهرا این جوان که از سیل پیامکهای تبلیغاتی و تماسهای وقت و بیوقت که تمام مشخصات فردی و خانوادگی و آدرس خانه او را هم داشتند، به ستوه آمده بود؛ تهدید کرده بود اگر این وضعیت تمام نشود خودکشی خواهد کرد. جناب وزیر ابتدا کمی در مورد بدیهای تهدید کردن با او صحبت کرد و بعد به او قول داد اگر همین جا اعلام کند از خودکشی صرف نظر کرده، به مدت دو ساعت تبلیغات خط او را قطع خواهد کرد. جوان هم پذیرفت و چند نوبت تحت مصاحبه شدید قرار گرفت. به خودم که آمدم دیدم جناب وزیر به سمت ما در حرکت است، انگار داشت تلفنی با شخص یا اشخاصی مشاجره می کرد. از کنار ما که میگذشت شنیدم میگفت «نه بابا چه خبره دو ساعت! بیست دقیقه بسه!» شاید داشت با کسانی که قصد فیلتر تلگرام به مدت دو ساعت داشتند کلنجار می رفت، نمیدانم. کم کم روز به پایان خودش نزدیک میشد و من به این فکر میکردم که چرا این همه مشکلات باید سر راه یک وزیر جوان و آیندهشکار -ببخشید- آیندهدار سبز شود.
خیلی خوب??
جالب بود آفرین
به نظرم جالب میشد اگه تهش یه بلایی هم سر راوی میاورد