ستون مشاوره و راهنمایی
آخرش همه سرطان می گیریم!
۷:۰۷ ق٫ظ ۲۴-۰۶-۱۳۹۵
راه راه: سوال های حوزه نشر از شما، راهنمایی و جواب از دکتر منتشرزاده، استاد دانشگاه و مدیر انتشارات صدای خودکار:
– سلام خدمت دکتر منتشرزاده عزیز، احمد هستم از شهرستان، مهندس کشاورزی هستم و هفت ساله روی تأثیر سموم و آفت کشها بر سلامت محصولات باغی و کشاورزی تحقیق می کنم و به نتایج خوبی هم رسیدم، می خواستم بدونم برای چاپ حاصل تحقیقاتم در قالب یک کتاب، چکار باید بکنم؟
+ سلام احمد عزیز، واقعاً هفت سال تحقیق کردی؟ که چی بشه برادر من، حیف عمرت و جوونیت نیست؟ تهش اینه که فهمیدی سموم و آفت کشها باعث سرطان می شن دیگه، خب بذا بشن، اونکه اول آخر همهمون سرطان می گیریم دیگه، حالا از میوه نگیریم از نوشابه و فست فود می گیریم، از اونا نگیریم، از روغن پالم می گیریم، چه فرقی می کنه! بی خیال شو عزیز من! این کارا آخر عاقبت نداره.
– با عرض سلام و خسته نباشید به جناب دکتر، سرو سخی هستم از تهران برگزیده دو دوره جشنواره شعر انقلاب، هفت دوره جشنواره شعر آئینی، نفر اول جشنواره شعر خوارزمی و چندتا جشنواره و مسابقه شعر دیگه، شعرهام رو پیش هر ناشری می برم کلی تعریف و تمجید می کنه، اما برای انتشار درخواست چند میلیون پول می کنند که من قادر به پرداخت نیستم لطفاً کمکم کنید.
ببین سخیجان، شعر و شاعری خیلی خوبه، اما بیمایه فطیره، شما یه چند سالی دفتر شعرت رو بذار کنار و بچسب به کار، انشالا بعدها کتابم چاپ می کنی! هر چند چاپ کتاب به همین آسونیِ گفتن نیست، اول باید شعرهای شما ممیزی بشه، بالاخره ما تو حوزه نشر وظیفه خطیری داریم، نمی تونیم اجازه بدیم هر شعری با هر محتوایی چاپ شه!
– سلام؛ من سپندار هستم از تهران، یه کتاب ترجمه کردم از «ژویستا آرپوکینگ» درباره آموزه های مکتب «ژویکینگ» آمادگی همکاری با فعالین حوزه نشر به صورت توافقی رو دارم.
خسته نباشید؛ احسنت به خاطر زحماتی که می کشین تا مردم کشورتون هم با علوم و دانشهای جدید آشنا بشن و از قافله عقب نمونن؛ چه اسم قشنگ و باکلاسی هم داره! این از اون کتاب بفروش ها می شه، بیاین دفتر با هم حرف می زنیم!
– های؛ من کامی ام. یه مجموعه ترانه دارم خفن و بترکون، مثلاً یکی از کارام اینه: «وای وای وای، پارمیدای من کوووو؟»؛ از نظر مالی هم هیچ مشکلی ندارم، اما ظاهراً کارِ مجوز گرفتنش خیلی قر و پر داره؟
سلام به آقا کامی گل؛ به به! کیف کردم از این همه هنر، خصوصاً اونجا که گفتی «وای وای وای، پارمیدای من کوووو!» خیلی به دلم نشست، خب هر کاری سختی های خاص خودش رو داره، اما با توجه به محتوای شعرهات و نیازی که امروز جامعه تو این حوزه احساس می کنه، ما از راه میان بر استفاده می کنیم، شما همین الان شعرهاتو برام ایمیل کن، شنبه وانت بیار کتابها رو ببر!
ثبت ديدگاه