اندر احوالات کیسینجر پس از ستاندن قبض
قصه محقران کوی ماستمالان
۱۰:۳۶ ب٫ظ ۲۷-۰۹-۱۴۰۲
گویند عیب هر شخص باید در خلوت تذکر گردد. لیک، علت چیست؟
وزیری جبّار بود، بد طینت. عمرش به یک سده رسیده و هنگامه ورود به سده دومش، ملکالموت خِفتَش نمود. با حرارت پرسید: تو را دستور چیست و معرف نام اربابت باش! ملکالموت به یاوهاش گوش ننهاد و قبض را دستش داد؛ زمین بانگ بر آورد: هِنری، برو تا آن وقت معلوم که برای حساب و کتاب بازگردی.
مملکت وی طرب کرده و هشت ایام، عزاداری نکرده و اعلامیه ترحیمش نیز، مغضوب نموده و یادآور برچینندگی نُسولَش شدند. دوازده طاغوت را معاونت مستقیم و غیرمستقیم نموده بود و ابولدَستَک صلح نوبل نیز به خیکش بسته بودند، لیک اشخاص مملکتش تره خرد نکردند و سریع خاک را کنار زدند تا آتشش، قیصریه را دود نکند. اندکی انجیل خوانده شد چون وی از نسل اصخر یوتی بود. (یهودا اصخر یوتی، به بهای چندین سکه نقره، مسیح و حواریون را فروخت، مسلمین معتقد بر مصلوب شدن مسیح نشده و عروج جسم و روح مسیح را بر افلاک میدانند تا یومالظهور)
خاک را بر تابوت ریخته و از قبرستان متواری شدند. روحش در بالای مدفن به متواریان نگاه میکرد و بر روی دستش کوفت و ملکالعذاب را خطاب کرد: میبینی حاجی! خوبه برای اینها ارث و میراث گذاشتم؛ وگرنه حتی فامیلیشون -کیسینجر- رو هم منکر میشدند.
کَثِرَ مِن الآلاف کیلومتر از مملکت آن وزیر و مستشار، عدهای پر ز بغض از عدم خدانگاهداری او هنگام تحویل قبض، او را متهم به دو رویی کرده. زعمشان این بود که نمکدان نباید میشکسته و گر اندکی زودتر خبر مییافتند، جبر به کپی از ویکیپدیا نداشته و خودشان در مدح و ستوهش، کلمات را استخدام مینمودند.
اندکی افراد نیز، واقعبین خطابش نمودند و حقا که خوب پادوییاش را اِکمال و ارزاقشان حلال نمودند و گر در آن طرف، برزخ نظرمان هست، در صحرای یمن، دیدندشان، حداقل چوب در آستینش کمتر روانه خواهد شد. به هر روی، تاثیر لقمه همان است که بود.
علت بغض و کینه دیگر مردمان نیز همان اعمال وی بود. در ارقام ذکر شده، سه با شش تا صفر جلویش، همین تعداد اشخاص را علت مرگ بوده و قبل از مراجعتش به سینه قبرستان، آنها را به جهان زیر کشانده بود. نان و پنیر همایونی نیز با دیگر طواغیت خورده بود و هر از چندی، آروغ نظری میزد که در نظر برخی، طوفان علوم انسانی بوده است.
ممکن است فهم ربط ابتدا و انتهای متن، سهل نبوَد که همینی که هست، از فردا همین هم نیست! عدهای از فرط تحقیر خود، ظالمشان را تطهیر کرده و آن قدر تمجیدش کرده، مَلَک و جن در سماوات و الارض تعجبشان به آسمان بالاتر بود، آن وقت این گیر میدهد که چرا ابتدایش به انتهایش نیست!
بخوان و لذت ببر که روز حساب، از خرمنی که دوش گرفتهای مسئولت کنند. الناس، علی دین ملوکهم و ملوک خود تحقیران، طواغیت و اجانب؛ چهرگانشان پُر زِ خاک و خاکش نیز، همنوعان چکمِگان ملوکشان.
ثبت ديدگاه