میِ مای

از شربت و دم نوش و چای روضه سیرابم

از بس که فولم کنج موکب تخت میخوابم

هرچند گرمای هوا و تابش خورشید

هی راه رفته دم به دم بر روی اعصابم

با مای بارد آتشم خاموش میگردد

موکب به موکب مست از جام می نابم

در حیرتی آمیخته با اشک و با لبخند

از شدت و حجم پذیرایی اَعرابم

من محو خدمتهای با اخلاصم اما خود

از فرط بیکاری دمادم کشک میسابم

هر جا رسیدم از پذیرایی کمی خوردم

از بس که پابند و مبادی به آدابم

بعد عمود اولی رفتم صف ماساژ

ماساژِ یک خط در میان می‌کرد شادابم

هرچند پای رفتنم تاول زد از اول

بر دوش مرکب رفته ام از عشق اربابم

این اربعین هم طی شد و تا اربعین بعد

هر لحظه از شوق زیارت مست و بی تابم

ثبت ديدگاه