مارکوپولو برایشان غربزده آورده
نون چرب رویا فروشی
۱۰:۰۱ ق٫ظ ۰۱-۰۷-۱۴۰۴
– چه برایمان آوردهای مارکو؟
+موجودی شگفت از ایران زمین به نام غرب زده.
– غرب از جلو به او زده یا از عقب؟
+کروکی را ندیدهام سرورم اما شنیدهام که شدت ضربه آنقدری است که اگر دوروشکهای میبود، درِ صندوق عقب با درِ داشبورد جا به جا شده بود. شنیدهام در این تصادف همیشه غربزدگان از کپن بیمهشان استفاده میکنند و پس از به خاک و خون کشیدن خودشان، مالهای برمیدارند و بر تن غرب میکشند.
– عجب. مشتاق شدیم بیشتر از این موجودات بشنویم. دیگر چه میدانید؟
+اینان محصلان مکتبخانههای نوظهوری به نام اینستاگرام، ایران اینترنشنال و من و تو هستند.
– در این مکتب خانهها چه میآموزند؟
+طبق تحقیقات من، در آنجا درسی ارائه میشود تحت عنوان «حرف رایگان».
خلاصه محتوای درسی اینان نیز چنین است که «اروپا و آمریکا شیرموز، ایران و دوستاش همه آب حوض. آمریکا و اروپا بفرما، ایران و دوستاش بتمرگ. آمریکا و اروپا پرتقال و هلو، ایران و دوستاش تمر و لواشک غیر بهداشتی».
جالب است بدانید این مکتبخانهها پس از گذشت یک یا دو جلسه کلاه فارغالتحصیلی را تا قوزک بر سر دانشآموزانشان میگذارند و در این محله اکثر دانشجویان جدید الورودشان دیگر بعید الخروج میشوند.
– مسلک و کیششان چیست؟
+انسانیت است.
– اُه، پس از حامیان مردم غزه هستند.
+ خیر قربان. خدمات دین انسانیت اینها به هر کسی تعلق نمیگیرد.
– یعنی چه؟
+قربان برای اینکه غربزدگانیان از فردی حمایت نمایند، دو عدد چشمرنگی، یک عدد دل پاک، مقداری موی سر زرد رنگ و یک عدد تن نیمه برهنه «ترجیحاً برهنه کامل» لازم است.
+این چه دینی است دیگر… ناقوس کلیسا به کمرشان بزند.
– جالب است بدانید که در نوع سلوک غربزدگانیان، نُو نگه داشتن عقل امتیاز ویژهای دارد. اما در عوض دهنِ گوش و چشمشان را مسواک مینمایند بس که از این دو عضو کار میکشند.
– آن مکتبخانهها که گفتی، برای ثبت نام اینها، آزمونی چیزی نمیگیرند؟
+خیر قربان. تنها شرط ثبتنام در این مکتبها آن است که با تلفن همراه، از سوراخ سقف مترویی، افتادن گربهای در جوی، تصویری متحرک تهیه کنند و در آن ذکر نمایید: «اینو میفرستم برای گزارشگر خوب من و تو».
-چگونه توانستی این موجود را همراه خود بیاوری؟
+اول به او گفتم، آرزو داری گاوی باشی در زیر برج ایفل و ماما کنی. یک حالت هم موافق و هم مخالفی داشت. من هم تا در این حالت بود، ضربه نهایی را زدم و به او گفتم «در ایتالیا اگر ماهی ۶ بطری پلاستیکی جمع کنید میتوانی در ازای پولی که از هرکدام از آنها به دست میآوری، یک خانه در اینجا بخری»
این را که شنید، همراهم آمد.
– مارکو، به قول ایرانیها «این چیچی بود اوردی گندشو در اوردی». بردار از اینجا ببر این عجیبالخلقه را. فکر نکن نفهمیدهام زدهای در کار قاچاق انسان و رویا فروشی. خوب نیست. ننگ بر تو باد. تف پدران روحانی بر تو باد. نکن، عاقبت ندارد. همان شامپوی پرژک را از ایران بیاور؛ هم به موهای ما میسازد، هم آخر و عاقبت دارد.
+قربان این روزها نون در رویا فروشی است نه شامپو فروشی.
وقتی میشود از عکس چمن زیر برج ایفل پول زیاد درآورد، چرا برویم تا آن سردنیا برای چندرغاز جان بکنیم.
-پس تکلیف موهای ما که به این شامپو عادت کردهاند چه میشود.
+ شرط فرستادن دو کارتون بسته شامپو پرژک را به شروط مهاجران ایرانی اضافه میکنیم.
– خوب است. اما چرا بفرستند، خب بگو همراهشان بیاورند که دیگر پول پست ندهیم.
+ عالیجناب، تا برسند از دریا و کمپ مهاجرین و هزار و یک گرفتاری باید ردشوند. حالا آیا برسند آیا نرسند. نگران پول پست هم نباشید میگوییم خودشان بدهند.
– خوب بلدی کلک. ما هم یک پیج داریم میشود با آن نیز چنین کرد.
+ بله قربان. خیالتان راحت خودم همه کارهایش را انجام میدهم. شما با انگشت مبارک فقط استوریها را بارگذاری کنید.
ثبت ديدگاه