سردوشی

شهرا که زرق و برق‌شون زیاد شد
 دائم می‌رفت و میومد جوشی بود

حمله اسرائیل به ایران

 نیست فکرم به جز آبادی و آزادی‌تان 
جامه صلح تنم هست نه رخت پیکار

آغلت را می‌زنم

گنبدت را می‌کنم سرویس از شصتاد جا
کاغذی گنبد ببین که موشک روئین‌تنم 

بی‌اعصاب

با میکروفون، خودکار، هاشف پرت‌ کردن
حس غرورِ رعیت و ارباب دارند

دختر پز

در آشپزی ناشی و کم‌تجربه بود
مانند کمیت آشپز لنگ شدم