نگران تبلیغات رقیبها نبودم. بیشتر نگران شامی بودم که به در و همسایه میدادند. وگرنه یکیشان انگار خواب مانده و دماغش به تنهایی به آتلیه رفته. یکی دیگر اسمش گرگعلی و فامیلش گداخان بود. کسی به اینها رأی نمیدهد. این که ایدههای خوبی برای آینده ساختمان دارند کافی نیست. مدیر ساختمان باید خوشگل و خوشنام هم باشد.
خلاصه اهالی همه این واحدها با تمام تفاوتهاشون کنار هم زندگی میکنن. مدیر ساختمون هم بدون توجه به این تفاوتها فقط شارژ ماهانهشون رو میگیره. اما مشکل از اونجایی شروع شد که یکی از اهالی طبقه سوم مدیر شد.
هر پلهای که بالا میرفتم پوسترِ انتخابات مدیر ساختمون رو میدیدم و یه لعنت نثار شوهرعمه مدیر فعلی میکردم. به چند دلیل. اول اینکه با این همه درآمد نمیتونه آسانسور رو برامون درست کنه، با این وجود میخواد تو انتخابات هم شرکت کنیم.
ابراهیم کاظمی مقدم
طنزپرداز
اگر پشههای هوشمند، ادعای حق و حقوق مساوی با انسانها بکنن!
تصور کنید در آینده پشههای سخنگو وارد خانه ما شده و بگویند اینجا خانه ماست. قبلاً انسانهایی در خانه بغلی با اسپری پیف پاف ماجرای تلخ هولوکاست را به وجود آوردند، منتها چون خونشان تلخ بود، ما خانه شما را میگیریم.
طنز نوشتن یک عالم و یک فرد عادی در باره مسائل مربوط به دین هم دقیقاً همین طور است. فرد عالم، داخل در جمع دوستانه مسلمانان محسوب میشود و عالم به جوانب و احکام آن است، لذا کسی برداشت نمیکند که اسلام مسخره شد؛ اما وقتی متن شخصی که نمیشناسیم درباره اسلام را میخوانیم این داخل جمع دوستان بودن او مشخص نیست.