در ۴۴اُمین سالگرد (چرا دارید میشمرید؟! خیالتان جمع، هم با انگشت شمردم، هم انتگرال گرفتم) پیروزی انقلاب اسلامی ایران، فیلم جلسات سالانه مخالفان را پیدا کردیم که ایناهاش...
قضیه این جوری شروع شد. بعد از اینکه شاه صدای انقلاب مردم را شنید، با وارد شدن ویبره به تمام اعضا و جوارحش به خود ترسید. هی فرتفرت نخستوزیرها را عوض میکرد و به مردم میگفت: «عه؟! دیدی؟! ندیدی؟! نخستوزیر رِ عوض کردم» تا شاید حواسشان پرت شود؛ ولی مردم بلند و رسا اعلام میکردند: «ما میگیم خر نمیخوایم، پالون خر عوض میشه»
هنگام گذر از خیابان، اول به راست نگاه و سپس اقدام به حرکت کردم که یَکهو یک ماشین بوقزنان - آن هم از آن بوقها که کُلی معانی فلسفی نهان در خود دارد- من را حدود چند و اندی متر به هوا جهاند. تا آمدم بگویم «هوی!» فهمیدم که اینجا برخلاف لندن خودروها از این سمت میآیند و در مقابل راننده که میگفت: «یابوو!» فقط زبانم را درآوردم و دویدم.
در پی حمله موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به پایگاه سابقاً نظامی عینالاسد که البته هماکنون به چاله تیلهبازی بر و بچ محله عینالاسد سفلی (به علت بروز کدورت، بچههای علیا را راه نمیدهند) تبدیل شده است، برخی مسئولان ذیربط و بیربط واکنشهایی داشتهاند که تعدادی از آنها را با هم مرور میکنیم.
تلفن: عه. چه کار به من دارید. من مامور بودم و معذور. تازه، همین من بودم که به اطلاعش رساندم که چه نشستهای. اگر در نروی و فرار را بر قرار ترجیح ندهی، تکه بزرگهات، دماغت هم نمیشود. این بود که دمش را گذاشت روی کولش و رفت که رفت.