با اینکه رفتم خارج و هرکاری خواستم کردم ولی بازم اجازه دادند برگردم و حتی بهم سیمرغ دادند تا اونجا نتونم به پیشرفتم ادامه بدم. البته متاسفانه بعدش فهمیدم کلاغ رو رنگ کردند و به جای سیمرغ بهم دادند.
داستان از آنجایی شروع میشود که یک دانشجوی دکتری الهیات که روحانی هم نیست به طور کاملا کاملا اتفاقی اتفاقی در خیابان با یک خانم جوان و محترم برخورد میکند.