در دوره کوتاهی بعد از تبعید رضاشاه از شهریور 1320 تا 28 مرداد 1332 طنزهایی عصبی، مهاجم، جبههگیر و به شدت سیاسی از فضای پیش آمده شکل گرفت. طنزهایی که سطح انتقاد را تا مقامات سیاسی و احزاب و سیاستگذاریها بالا کشیده بودند و البته کاریکاتورهایی که آزادانهتر تمسخر میکردند.
طنز نوشتن یک عالم و یک فرد عادی در باره مسائل مربوط به دین هم دقیقاً همین طور است. فرد عالم، داخل در جمع دوستانه مسلمانان محسوب میشود و عالم به جوانب و احکام آن است، لذا کسی برداشت نمیکند که اسلام مسخره شد؛ اما وقتی متن شخصی که نمیشناسیم درباره اسلام را میخوانیم این داخل جمع دوستان بودن او مشخص نیست.
این قوه طنز، فقط هم در آثار مکتوبش نیست و حتی در گفتوگوهایی که از وی باقیمانده هم میتوان نشانههایش را دید. گرچه نثر اغلب آثار جلال متاثر از فضای سیاسی و فرهنگی آن دوره، فضایی تیره و تلخ دارد و این حجم از سیاهی و تلخی، طنازیهای آلاحمد را هم به طنزهای سیاه تبدیل میکند.
وقتی در تاریخ سَری میچرخانیم و اوضاع افغانستان را مرور میکنیم افغانستانیها تقریبا در تمام طول دوران گذشته، حکومتی متمرکز و مقتدر که بر تمام جغرافیای افغانستان حکمرانی کند، نداشتهاند، لذا ناتوانی حکومتها در ثبات قدرت باعث شده پیشرفتهای علمی و صنعتی اجازه ظهور و بروز نداشته باشد.