حكايت رئيسعلي دلواري و هشتك وي براي هر جانداري
دیونامه یلخی

راه راه: گویند لشکر انگلیس چو بر پشته های بندر بر آمد یاران به گرد رئیسعلی دلواری جمع شدند که ای بزرگ هذا و کذا! می گویی چون کنیم؟

گفت زنان را گویید لچک بر سر چوب کنند و بر پست برق ایستند هشتگ چهارشنبه های بی رنگ.

گفتند برق را تازه ادیسون نامی کشف نموده و دیر باشد تا پست کند بیاید. گفت ندانم بر نیمکتی چهار سوقی چیزی بایستند هشتگ همان که گفتم.
یکی از یاران گفت تو را چه شده رئیس؟! تفنگ در دست گیر تا آن ها را از خاک در کنیم! گفت: سربازی را دیدم که با تفنگی معشوقه اش را در لشکر دشمن هدف گرفته بود هشتگ نه به جنگ!
یاران که از این عجب به تنگ آمده بودند گفتند تو بمان ما می رویم بجنگیم! گفت ننگ بر شما که با هر تیری که شلیک می کنید همینجور فِرت فِرت انرژی منفی است که می آید می خورد در کشورم و سیل و زلزله می آید و شما عامل ویرانی این سرزمین خواهید شد.

هشتگ من همان سگ هستم.
گفتند پس خروج این متجاوزین از خاک را چه چاره کنیم؟

گفت: کمپین راه می اندازیم. کمپین هشتگ نه به جنگ. هشتگ نه به گوشت خواری. هشتنگ نه به پلاستیک. هشتگ نه به کتاب نخواندن و یک مشت هشتگ نه به هر چیز دیگر!
پس یاران تفنگ انداختند و هشتگ زنان به لشکر انگلیس لبخند زدند و از خاک میهن برونشان راندند.

ثبت ديدگاه




عنوان