چند روایت امروزی از یک حکایت بوستان سعدی
لقمان و دزدان!

کاروانی در یونان بدزدند و نعمت بی قیاس ببردند لقمان حکیم اندر آن کاروان بود، یکی از کاروانیان او را گفت که مگر اینان را نصیحتی کنی تا از مال ما دست بردارند. لقمان گفت: دریغ ضایع کردن حکمت است که با اینان گفتن.

۱_ کاروانی در یونان بدزدند و نعمت بی قیاس ببردند لقمان حکیم اندر آن کاروان بود، یکی از کاروانیان او را گفت که مگر اینان را نصیحتی کنی تا از مال ما دست بردارند.
لقمان خلال دندان را به گوشه ای پرتاب نموده و رو به کاروانیان و دزدان بگفت: همواره سعی کنید تا نیم ساعت پس از صرف غذا فعالیت سنگینی نداشته باشید. (دکتر حسابی)
پس کاروانیان بی اجازه و به نام گارسیا مارکز شِیر کردند.

۲_ کاروانی در یونان بدزدند و نعمت بی قیاس ببردند لقمان حکیم اندر آن کاروان بود، یکی از کاروانیان او را گفت که مگر اینان را نصیحتی کنی تا از مال ما دست بردارند.
پس لقمان به اندازه ی سه دور رفت و برگشت در بلوار اندرزگو دزدان را همی پند داد و به آنان یادآور شد که کفتربازی آخر و عاقبت ندارد و فقط عشق می خواهد.

۳_ کاروانی در یونان بدزدند و نعمت بی قیاس ببردند لقمان حکیم اندر آن کاروان بود، یکی از کاروانیان او را گفت که مگر اینان را نصیحتی کنی تا از مال ما دست بردارند.
پس لقمان که دید کار از نصیحت گذشته، به سراغ دسته زنجانی اش شتافت و تا آمد به خودش بجنبد، زدند کاردی اش کردند و اموال کاروانیان را نیز به غارت ببردند.
۱۵۵۷۰۶۳۹۹۳۴۶۶۷۲۱۱۲۲۸

۴_ کاروانی در یونان بدزدند و نعمت بی قیاس ببردند لقمان حکیم اندر آن کاروان بود، یکی از کاروانیان او را گفت که مگر اینان را نصیحتی کنی تا از مال ما دست بردارند.
لقمان رو به کاروانیان و پشت به دزدان: ای جماعت بدانید و آگاه باشید که راهزن مجرم نیست، بلکه بیمار است. پس در میان کاروانیان شخصی بانگ برآورد که داداش داری اشتباه می گی اون معتاده که بیماره نه دزد. پس لقمان حکمتش را دو دستی تقدیم آنان کرد و سر به بیابان گذاشت.

۵_ کاروانی در یونان بدزدند و نعمت بی قیاس ببردند لقمان حکیم اندر آن کاروان بود، یکی از کاروانیان او را گفت که مگر اینان را نصیحتی کنی تا از مال ما دست بردارند.

اینجا لقمان که به شدت حالش در قوطی بود دهانش را باز کرد و چیزی گفت که چون امکان دارد این مطلب را خانواده بخواند از گفتنش معذوریم و تنها به بلاک کردن او اکتفا می کنیم.
بووووق… هستی اگه بلاک نکنی!

۶_ کاروانی در یونان بدزدند و نعمت بی قیاس ببردند لقمان حکیم اندر آن کاروان بود، یکی از کاروانیان او را گفت که مگر اینان را نصیحتی کنی تا از مال ما دست بردارند.
پس لقمان عکس العملی نشان نداد و فقط مثل وزارت خارجه که گاهی سفیران کشورها را فرا می خواند یک تذکر منشوری ساده به آنان داد.

۷_ کاروانی در یونان بدزدند و نعمت بی قیاس ببردند لقمان حکیم اندر آن کاروان بود، یکی از کاروانیان او را گفت که مگر اینان را نصیحتی کنی تا از مال ما دست بردارند.
لقمان فکری کرد و گفت: ببینید من سرهنگ نیستم حقوقدانم. ولی ناموساً چرا اینقدر خشونت؟!

۸_ کاروانی در یونان بدزدند و نعمت بی قیاس ببردند لقمان حکیم اندر آن کاروان بود، یکی از کاروانیان او را گفت که مگر اینان را نصیحتی کنی تا از مال ما دست بردارند.
پس لقمان لختی اندیشید و بگفت: ### به اندازه ی کافی بیان شده است و دردی را دوا نمی کند.

ثبت ديدگاه