افسانه های كهن(1)
پیرزن و فک و فامیل تحریم
۱۲:۴۶ ب٫ظ ۱۲-۰۵-۱۳۹۶
راه راه: یکی بود، دوتا نبود. یه پیرزنی بود که تو یه آپارتمان فسقلی تک و تنها زندگی میکرد. یه روزی که داشت اخبار میدید صدای زنگ در اومد. گفت: کیه سر ظهری؟ صدا اومد: سلام پیرزن، منم منم مادرِتحریم، هوا خیلی گرمه، میشه بیام تو؟ پیرزن گفت: برجام رو نقض نکنیا، بیا تو. مادرِتحریم اومد تو. چند دقیقه نگذشته بود که دوباره صدای زنگ خونه اومد. پیرزن گفت: کیه سر ظهری؟ صدا اومد: منم بابای تحریم، با زنم دعوام شده، اومدم نازشو بکشم، بیام تو؟ پیرزن گفت: برجام رو نقض نکنیا و بابایِ تحریم هم اومد داخل. چند دقیقه بعد دوباره صدای زنگ اومد. پیرزن گفت: باز کیه سر ظهری؟ صدا اومد: ما خواهر و برادر و عمو و دایی و هفت جد و آبادِتحریم هستیم، میشه بیایم تو؟ پیرزن پرسید: برجام رو نقض میکنید؟ عمهی تحریم گفت: روحش یا متنش؟ پیرزن گفت: از روحش که چیزی نمونده، متنش. عمهیتحریم جواب داد: آره، ولی قول میدیم دو سه پاراگراف بیشتر نباشه. پیرزن گفت: جهنم، بیاید تو… پیرزن هنوز در خونه رو کامل نبسته بود که یکی پاشو گذاشت لای در… بالا رفتیم تو تحریم پایین اومدیم با شصتیم، قصه ما ماست بود!
ثبت ديدگاه