نامه‌هایی به فرزندم سیاوش (2)

سه سال اجباری

مادربزرگت را که می‌شناسی، خیلی به ایرج میرزا ارادت دارد و کمی هم دستش سنگین است، فلذا قضیه کنکل شد. این شد که با کوله باری از غم و کله‌ای کچل راهی پادگان شدم.

نکات مهم سفر با قطارهای اتوبوسی

قطار حلزونی

مطمئن باشید صندلی‌ای که کنارتان خالی است در ایستگاه‌های بعدی پر می‌شود، پس به آن دل نبندید و تا صاحبش نرسیده از لم‌دادن روی آن لذت ببرید که وقت تنگ است.

نامه‌هایی به فرزندم سیاوش (۱)

چه شد که تصمیم به ازدواج گرفتم؟

مسئولین آنقدر با بنرهای رنگارنگ درباره مزیت‌های فرزندآوری گفتند که کمی دلم قیلی ویلی شد. گفتند وام ازدواج می‌دهیم با سود کم، گفتم به‌به! می‌توانم پراید هاچ‌بکم را تبدیل کنم به یک 206 مدل 91 و بعد هم به یک ماشین عروس خفن.

بیانیه یک معترض

پیروز پیزوری

چطور می‌شود مردم محترم باقلاکلا و نخودکلاته من را با مدرک ارشد آبیاری بوته‌های دیم، ول و به یک شخص پیزوری موسوم به استادتمام که ظاهرا فقط دو دهه سابقه تدریس در دانشگاهی دورافتاده به نام شریف دارد رای دهند؟!




عنوان