فقط یک روباه مکار مانده بود که دستهایش را به هم میمالید و زبانش را روی لب میکشید و میگفت: «خب، الان که همه ورشکسته شدن، کجا رو بریم بخریم؟» و کجا بهتر از ایران؟
گویند در کودکی هر وقت دعوایی در مکتبخانه حادث میشد، طرفین را با تکهکلام «ولِلش بچهها!» به خویشتنداری دعوت مینمود که مبادا پای برادربزرگترها و خانواده و فک و فامیل و ایضا کل قبیله به دعوا باز نشود.
عکسی که آمد به شکل یک نوع قارچ بود که خودش و اطرافش ابرهای کومولوسی هستند. همانها که شما بیست بار از ما پرسیدید و ما اشتباه جواب دادیم و بعدش آن پس گردنی را نوش جان کردیم. فکر کنیم حالا دیگر یاد گرفتیم.