پدربزرگ میگفت: «علی -که من باشم- تنهاست و باید خواهر و برادری داشته باشد تا وقتی بزرگتر شد، در پرداخت قستِ وامهایش از آنها، کمک بگیرد.» پدربزرگ میگفت که او که همان«من» باشم، اگر چند خواهر و برادر داشته باشم و روزی جایی نیاز به ضامن پیدا کنم.
مسئله اصلی لباس خواهرم نبود، بلکه پروژه آنجایی متوقف شد که ما هر چه در اطراف و اکناف تا شش نسل قبل و بعد و زیرشاخههای هرمی فامیل و دوست و آشنا را گشتیم یک دختر پولدار پیدا نشد که نشد.
خلاصه خدایا الان دیگه بندههات نباید بگن اعوذ باالله من الشیطان! نه، من خودم صبح به صبح، اعوذ باالله من البعضی بنیالبشر! رو میخونم و بعد از خونه بیرون میرم.
سیستم رهگیر فلاخن یعقوب: عه، اونی که دیشب دیدم، موشک و پهپادهای ایرانی بود. پس چرا من فکر میکردم از اونا بالا کفتر میآید یک دانه... (به علت نداشتن مجوز از گفتن بقیه آهنگ معذوریم، لطفا اصرار نفرمایید).