او به محض اینکه به شهری میرسیدند به کوچه میرفت تا با بروبچ محل، دوست شود و خرپلیس بازی کنند؛ اما تا شروع به یارکشی میکردند و «من من تو تو کشیدم کی رو» تمام نشده بود مجبور میشد همراه با خانوادهاش به شهر دیگری بروند.
این قصهای است که شیرین هربار برایم تعریف میکند البته اینکه قصهاش چقدر صادقانه است را نمیدانم.شیرین از همان کودکی عاشق دوره قاجار بود البته به جز بخش امضاکردن قراردادها و عهدنامههایش.
صرّاف خندهای کرد و گفت: «مگر نشنیدهای که دوش به مجلسِ سِیاسان رفتند و پرسیدند: دلار تا کجا خواهد رفت؟ پاسخ دادند: قیمت دلار ربطی به وزارت اقتصاد ندارد.»