فکرش را بکن نشسته باشی توی دفترت و چای هورت بکشی یکهو رهبر مملکت را ببینی که بالای سرت ایستاده و با خندهای میگوید: «خسته نباشید.» آن وقت تو ندانی چای را سر بکشی یا تعارف بکنی یا بگذاری سرجایش و همانطور استکان به دست بمانی!
خانمها هم با دهانهای باز و نیمه باز، چفت در چفت به هم چسبیده بودند. جوری که آرنج یکی توی چشم آن یکی رفته بود تا ببینند هدیه چیست و از چه قرار است و در این بین چه چشمها که بر اثر برخورد آرنجها کور شد!
آنچه مشخص است پلیس انگلیس دارد به او هشدار میدهد که «پسرجان زشت نیست در فرودگاه با شلوارک میگردی؟! شلوارک برای پای باربیکو و هنگام جوج زنی است. چه مسلمانی هستی تو؟! این را باید من مسیحی به تو بگویم!»