شعرطنز
نامه ی دانشجو به پدر ومادر خویش
۱۱:۴۴ ق٫ظ ۱۶-۰۹-۱۳۹۵
راه راه:
به نام خالق افراد مشروط
کسی که می رسد بر داد مشروط
نویسم نامه ای در وصف اوضاع
و شرحی همچنین بر وصف اوضاع
سلامم را فرستادم پدر جان
و ترم اول افتادم پدرجان
هوای امتحاناتم به سر نیست
پدر فرزند تو یک گل پسر نیست
نخوانده درس ،گیرد هی بهانه
نویسد نامه های عاشقانه
زمانه بی امان بیداد دارد
پدر فرزند تو فریاد دارد
ز وضع امتحاناتم نگویم
به شطرنج غمش ماتم، نگویم
ز وضع دیگری آغاز گویم
سلامی هم به مادر باز گویم
بیا مادر شنو درد دل من
بیا بنگر تو بر این حاصل من
در اینجا جمعه ها نیمرو پزان است
بهار زندگی اینجا خزان است
خدایا وضع اعصابم خراب است
وقایق های عقلم غرق آب است
خدایا نامه را بد باز کردم
به شکوه من چرا آغاز کردم
بگویم من ز احوالات اینجا
به شهرت رفته نامم لات اینجا
.
غذاهامان همه خوشمزه و خوب
هوای اردکانم هست مطلوب
در اینجا آسمان آبی ، قشنگ است
و شب هایی که مهتابی قشنگ است
در اینجا هست اینترنت برامان
در اینجا لاین و ویچت گشته ارزان
در اینجا بچه ها سر زنده و شاد
کمی امّا نیازه گشت ارشاد
از امکانات دانشگاه گویم
پس از چندی تأمل آه گویم
پدر اینجا بسی بیکار دارد
و دانشگاهمان دیوار دارد
پدر اینجا کلاس درس موجود
به وقت امتحانا ترس موجود
پدر اوضاع مالی مان وخیم است
و قحطی در سومالی مان وخیم است
پدر شهریه ها رفته است بالا
و پول تاکسی دربست بالا
دگر دردی نمانده باز گویم
دمی با مادر این دم راز گویم
بیا مادر شنو حال من زار
که گشتم زین غذاها سخت بیمار
ز بس استامبولی خوردست فرزند
شده پایین ضریب هوش دلبند
شده بر ما دروس سخت، مشکل
و دیگر شست و شوی رخت مشکل
دگر دردی نمانده باز گویم
سخن را با کمی ایجاز گویم
خداحافظ نویسم من براتان
و جان عالمی باشد فداتان
ثبت ديدگاه