پیشنهاد راه راه برای علاقه مندان کتاب طنز
«لبخند غیرمجاز» مجاز شناخته شد!
۱:۱۷ ق٫ظ ۲۰-۰۶-۱۳۹۵
راه راه: طنز همیشه به معنای قهقه زدن و آن طور که در جمع دوستانه می خندیم نیست. این را اسماعیل امینی می گوید. نویسنده ی کتاب «لبخند غیرمجاز».
وی معتقد است که در طنز نباید تنها به دنبال سطحی نگری و لودگی بود. کاری که خودش هم در این کتاب حواسش به آن بوده است. امینی در کتاب «لبخند غیر مجاز» همانطور که می گوید به هیچوجه قصدش خنداندن مخاطب نبوده بلکه همواره سعی داشته با دور ساختن خواننده از فضای خندیدن صرف، او را متوجه موضوعات و اتفاقات جامعه ی پیرامون خود کرده و سپس لبخندی از سر تآمل و تفکر به وی هدیه دهد.
لحن کتاب «لبخند غیر مجاز» تقریبا محاوره است و طنزش گزندگی خاص خودش را دارد و دردها و آلام طیف وسیعی از شهروندان جامعه ایرانی را واگو میکند. در تعریف از این کتاب همان بس که مخاطب موقع خواندن نوشته هایش، با صدای بلند قهقهه نمی زند و حتی ممکن است لبخندی هم روی لب هایش جاری نشود، اما به خوبی می تواند نگاه طنز را در لا به لای روایت نویسنده تشخیص دهد.
موضوعات متنوعی در کتاب «لبخند غیر مجاز» دستمایه کار نویسنده قرار گرفته اند که مرور عناوین آنها تنوع این نوشته ها را نمایان میکند.
ده تا لقمه بیشتر نمی خورم، پروفسور دلتا، باغ پادشاه، اقتصاد مقامات، روان نویس قرمز، آدم نمایان، عذرخواهی شاهانه، برو سر اصل مطلب، باید باشند، کلاه چاه و منار، فقط نذار مچاله ت کنن، طرح نجات انسان، آدم چطوری، ترانه سرا میشود، قصه آن تازه داماد، نیمه پر لیوان، قصاب و چوپان عناوین برخی نثرهای این کتاب است.
کتاب «لبخند غیر مجاز» از اسماعیل امینی که علاوه بر طنز در دو حوزه ی نقد و شعر نیز فعالیت دارد، محصولی از دفتر طنز حوزه هنری در قطع رقعی و ۱۲۳ صفحه در سال ۱۳۹۳ از سوی انتشارات سوره مهر چاپ و منتشر و روانه بازار کتاب شده است. همچنین کتابهای لبخند سعدی (پژوهشی درباره ی طنز در غزل سعدی) «گزیده شعر طنز» (از روزگار رودکی تا روزگار خودمان)، «طنز در مثنوی معنوی» (خندمینتر افسانه) و «جلسه شعر» (مباحث آموزشی) نیز از دیگر آثار ادبی منتشر شده ی اسماعیل امینی هستند.
قطعه ی پادشاه
باغبان گفت: «باغ پادشاه پر از موش شده و چند گربه برای شکار آنها لازم است.» وزیر تشریفات، چند ببر قوی هیکل و شایسته شکوه پادشاهی در باغ رها کرد. فردا اعلیحضرت و وزیر تشریفات و باغبان طعمه ببرها شدند و باغ به تصرف موش ها درآمد.
قطعه ی آدم چطوری ترانه سرا می شود
راستش ترانه ها مث بچه ی آدم می مونن هیشکی دلش نمی آدش که بچه هاشو از خودش جدا کنه، اما چاره ای نیست. اون حس هفته ای یکی دوبار سراغت می آدش و تو هفته ای یکی دوبار دلت تاپ تاپ می زنه و واسه یکی دیگه می میری. بعدش اونو با یکی دیگه می بینی و حس می کنی که اون حاضر واسه یکی دیگه بمیره. تو هم مجبور می شی اونو فراموش کنی و دلت واسه یکی دیگه تاپ تاپ بزنه و واسه یکی دیگه بمیری. بعدش همه اینارو می نویسی و ترانه می سازی.»
ثبت ديدگاه