چگونه به هر قیمتی تجملاتی باشیم؟
آبروداری به سبک نوین
۳:۵۵ ب٫ظ ۱۵-۱۱-۱۳۹۵
– خب، از مهمونی بگو، خوب برگزار شد؟
+ آره خداروشکر، دستت درد نکنه خیلی آبرومندانه بود…
– نپرسیدن من کجام که؟
+ من زودتر از این که بپرسن بهشون گفتم رفتی یونان ماموریت… خیلی خوشحال شدن، حتما باید یه سوغاتی آبرومندانه جور کنیم براشون
– باشه، اینجا من میتونم مجسمه چوبی بسازم، مجسمه زئوس رو تو حالت های مختلف درست میکنم آزاد شدم بدیم بهشون
+ راستی از طرف تو خیلی از سواحل یونان براشون تعریف کردم؛ اومدی بیرون سعی کن برنزه باشی. توی این تایم های استراحت وقتت رو تلف نکن، برو یه گوشه حیاط آفتاب بگیر که برنزه بشی. باید آبروداری کنیم.
– باشه حواسم هست، همه پولا خرج شد؟
+ بیشترش خرج شد ولی خیلی خوب بود مراسم، چشم های زن برادرم داشت از حدقه در می اومد، من واقعا به داشتن مردی مثل تو افتخار میکنم…( اشک در چشمانش حلقه می زند)
– منم به داشتن زنی مثل تو افتخار می کنم… راستی چه قدر طول می کشه پول طلبکارا رو بدیم؟
+ نگران نباش تو. خودم تو بیمارستان اضافه کار گرفتم دارم یه کله کار می کنم… تا پنج شیش سال دیگه ایشالا آزاد میشی…
– عهه… اگه تا اون موقع دوباره خواستن بیان مهمونی چی؟
+ فکر اونجاشم کردم… تو مهمونی ازشون خداحافظی کردم گفتم ما هم داریم می ریم یونان پیش مجید. تا یکی دو سال دیگه پیداشون نمی شه، اگه هم دیدم دارن حرف از مهمونی و رفت و آمد می زنن زودتر بهت خبر می دم که کلیه هات رو بذاری برا فروش…
فقط بعد از آزادیت باید یه گام بلند تری برداری، چک بی محل دیگه فایده نداره…
– نگران نباش، اینجا دارم با چندتا از گنده های زندان رفیق میشم. می خوام آزاد شدم بزنم تو کار ترانزیت. خطرش بیشتره ولی پول بیشتری هم داره می تونیم با پولش هر یکی دو ماه یه بار کل وسایل خونه رو عوض کنیم که دیگه جلو زن برادرت احساس کمبود نکنی عزیزم…
+ وای مجید تو خیلی خوبی ( دوباره اشک در چشمانش حلقه میزند…)
صدای بلنگو : ساعت ملاقات به پایان رسید… لطفا گوشی ها را بر سر جایش گذاشته و به سلول خود بازگردید.
ثبت ديدگاه