عمه اقدس و آزادی مطبوعات
ماجراهای عمه اقدس(۱)
۵:۵۲ ب٫ظ ۲۶-۰۸-۱۳۹۵
راه راه:این عمه اقدس ما، هر روز یک قصه ای درست می کند. دیروز رفتم خانه شان و دیدم کف زمین نشسته و یک مشت کاغذ هم جلویش ریخته. گفتم: «عمه چی کار می کنی؟» گفت: «با منی؟» گفتم: «نه پس با عمهام هستم!» گفت: «پس با منی؟» گفتم: «عمه ول کن ما رو! چی کار می کنی؟» گفت: «نامه می نویسم.» گفتم: «نامه واسه کی؟» گفت: «واسه رییس قوه قضاییه!» گفتم: «بیخیال عمه! شما تو امورات خونه خودت موندی! چی کار به رییس قوه قضاییه داری؟»
قبل ازاینکه بخواد جوابی بده ادامه دادم که: «حالا چی می نویسی؟» گفت: «دارم می نویسم که چرا با فلان روزنامه یا با فلان سایت برخورد نمی کنید؟» تا ته قضیه رو خوندم. عمه خانوم ما باز گیر داده به مطبوعات! حقیقتش اینه که عمه اقدس پیش از اینکه عمه ما بشود، هی پا تو کفش مطبوعات می کرد.
مثلا یکبار دستور داد که بریزن تو دفتر سایت تابناک و اونجا رو درب و داغون کنن. الان اما فرق می کنه و سعی داره ژست محترمانه بگیره؛ به همین خاطر به جای اینکه خودش چماق به دست بگیره، گیر می ده به قوه قضاییه که شما چماق به دست بگیرید! نامه ها رو به این بهونه که به دست رییس قوه قضاییه می رسونم از عمه اقدس گرفتم و برگشتم خونه خودمون.
خسته و کوفته روی مبل دراز کشیدم و تلویزیون رو روشن کردم؛ همون موقع آقای رییس جمهور در افتتاحیه نمایشگاه مطبوعات می فرمود که: «رسانه ها باید امنیت داشته باشند. از قلم شکسته و دهان بسته کاری ساخته نیست.» مادرم که در آشپزخانه مشغول پختن آش بود گفت: «پس کی به رییس قوه قضاییه گیر می ده که فلان روزنامه رو ببند، فلان سایت رو ببند؟» صدای تلویزیون رو کم کردم و گفتم: «عمه من! عمه اقدس!» مادرم خندید. ولی من اصلا شوخی نکردم. شما که شاهدید همه آن نامه ها را عمه اقدس نوشته بود!
یه کار خوب… خیلی خوب! آفرین 🙂