خاطرات روزانه یک اصلاحاتچی در کمپ ترک نکردن مذاکره

کامینگ سون

میز تبادل تجربه‌ی امروز خیلی خوب بود. من بالاخره توانستم زاویه‌ی درست پرتاب خودکار را یاد بگیرم.

خواب همایونی

شرط بیداری

باری هرچقدر بگوییم غلط کرده‌ایم و آن چیزهای نگفتنی و نخوردنی را تناول نمودیم، دیگر آب ریخته به جوی برنمی‌گردد.

برگی از دفتر خاطرات یک صهیونیست

ما می‌ریم آمپول بزنیم

همه جا آهنگ «همه چی آرومه، من چقدر خوشحالم» در حال پخش شدن است. درحالیکه اشک‌هایم را پاک کرده و ایزی لایفم را تبدیل به شش لایه می‌کنم، برای بار پنجاهم، «همه چی آرومه، من چقدر خوشحالم» را زیر لب زمزمه می‌کنم.

تجربه مادری با پنج بار هاپ هاپ

خاطرات لو رفته‌ی یک آدم معروف

آخر هفته است و روز تعطیل. می‌خواستم پسرم این یک روز تعطیل را استراحت کند اما تمرین‌هایش اجازه نمی‌دهد. پدرسوخته جدیداً یاد گرفته پنج بار پشت سر هم هاپ هاپ می‌کند.




عنوان